بسم حق
سلام
برای عاشق بودن
یا باید توی آسمون عشق , پرنده باشی ؛
یا باید توی دریای عشق , شناگر باشی ؛
واسه بال گشودن باید پر داشت و
واسه پر کشیدن , باید شاهپر داشت ؛
شاهپرمون رو چیدن و پرهامون رو شکستن .
رفتیم که شنا کنیم
باله ها رو باز کردیم و تن رو به آب زدیم .
آب از حرارت ما , بخار شد و نمکش به موند .
از دریا هم دورمون کردن .
گشتیم و گشتیم و گشتیم , تا عاشقی مون رو نشون بدیم .
دیدم یه گوشه نوشته : نون و القلم ...
یادمون از قلم اومد ؛ انگار به معشوق رسیدیم
قلم رو گرفتیم توی دست و کاغذ رو گذاشتیم پیش رو
ناگهان دستی اومد کاغذ رو سیاه کرد و قلم رو شکست .
گفتیم حالا که نمیذارین بر کاغذ حقیقی بنگاریم و جوهر عشق بیفشانیم
با عصبانیت می کوبیم روی یه سری دکمه و بر دیوارهای مجازی حک می کنیم .
خوشحال از این که اینجا دیگه هر کی هست یا جوونه یا خودشو جوون نگه داشته
اولش مثل بچه هایی که تازه پا به دنیا میذارن .
با یه موچک (مراجعه شود به پایین) خندیدیم و با یه اشاره گریه کردیم .
کم کم پوست کلفت شدیم دیگه عاشقی هم یادمون رفت .
شدیم یکی از همین دم دستی ها
آدمهایی که مدتها ازشون فراری بودیم .
دیدی چه راحت سادگیمون رو , یه رنگیمون رو , دلمون رو فروختیم .
اینجا هم کعبه آمال و آرزوها و مامن ناگفته های دل نبود ؛
باید بگردیم دنبال یه چاه .
شاید دیگه ننوشتم نمی دونم شاید هم یه جورایی دارم خودمو لوس می کنم
و باز نوشتم ولی می دونم که دیگه حرفام , حرفایی نیست که از دلم
برخاسته باشه و به دل هم نمی نشینه .
صداقت رو تو کدوم کوچه پس کوچه جا گذاشتم ؟
مردونگی رو کجا باختم ؟
لطفات رو کجا به حراج گذاشتم ؟
فقط می دونم که خسته ام
از همه چیز
از همه کس
حتی از تو ... !!!؟
موچک : moochak - ادای بوسیدن رو در آوردن .
والسلام
پدرخوانده
سلام وب لاگ خوبی دارین ( دونقطه دی ) توی ایران روزی یک سریال بود دنباله دار من خیلی دوسش داشتم همیشه دنبال میکردم میخواستم بیام بگم اینجام دنبالشو درست کنین دیدم داره کم کم راه میفته ولی جون میتی تمومش نکنین من خیلی خوشم میومد مخصوصا اگه بچه هایی که اونجا نظر میدادن بازم اینجا نظر بدن قربون همگی خوش باشین فعلا بای راستی اینقدر اسباب کشی نکنین بابا من دیگه اون بنیه قبلیو ندارم هی از اینور برم اونور میترسم باز اینجا چیزی بنویسم دوروز دیگه برین یک جا دیگه ی:
جز غم
و واژه های تیره ی اندوه
چیزی در انجماد نگاهم نیست
سردم
و زرد
به رسم آخرین برگ ...
در تجربه زمستانی من
عشق
واژه ی بی حوصله ای است
که به دادم نمی رسد
از شاخه افتادم
و زیر گام عجول عبوریان
از یاد رفتم .
میبینم که بالاخره شما نیز رخت سبز بر تن نمودید و به عضویت گروه از ما بهتران در آمدی. لباس نو مبارک. فقط مواظب باش داداش (; یکی از رفیقان گرمابه و گلستان
سلام پدر خوانده عزیزم... شعر زیبایی بود.. برای چی دیگه نمیخوای بنویسید.. میخواید این همه آدمو پشت در نگه دارید... پس مهمون نوازی چی میشه... ولی خوب خودتون بهتر میدونید.. امیدوارم پشیمون بشید.. از لطفی که در حق من داشتید ممنون.. موفق و شاد باشید
سلام
نثر خیلی ساده و قشنگی بود درست عین واقعیت - همون خواب و بیداری خودمون - البته به شرط اینکه تمومش نکنین حالا که به قول شما هیچ چیز رو نمی دونید یا همه چی رو مفت و ارزان از دست دادید حراج کردید خب اینجا بمونید این رو هم ادامه بدین بالاخره هر چیزی یه پایانی داره اگر خود ما هم نخوایم چیزی رو تموم کنیم بالاخره یه جایی خودش تموم می شه قانون طبیعته -- در آخر هم باید بگم اگر برای خودتون ارزشی قائل نیستین اگر از دست خودتون خسته شدین اگر عین پرنده تو قفس به در و دیوار می کوبی ولی دیگران هم هستن که مشتاقانه منتظرن صبح بشه و نوشته های شما رو بخونن پس پیاده شو آهسته و آهسته -- ما هستیم تنهات نمی زاریم -- بایییییییییییییییی
سلام .
حالا بالو پر نداری به کنار صفحه سیاه کردیم به کنار ولی این تیکه آخرو یه بار دیگه گفته بودی .صداقت رو تو کدوم کوچه پس کوچه جا گذاشتم ؟
مردونگی رو کجا باختم ؟
لطفات رو کجا به حراج گذاشتم ؟
دققیقا همین نبود ولی شبیهش بود نه دیگه توهم تکراری شدی باید بوسیدتو گذاشتت کنار از اونجای که رسم نیست توی چت پسر پسرو ببوسه پس نمیبوسمت پس خودتو الکی لوس نکن ;) بی خیال
آبدارچی
سر پنجه به چشمانم بگرفتم و بستم چشم
پیشانی خود پنهان بر سر پنجه خود کردم
تا داغ شکستم را از خلق کنم پنهان
اما تو که می دانی اما تو که می بینی
تنهاترم از تنها ای یاور بی یاران
این دست من و این تو بس کن دگر این بازی
آخر به چه می نازی ؟
خود می شکنی آسان هر چیز که می سازی
یک تن بود از ما تو ای یاور گمراهان
یا می کشی ام با خود یا می کشمت آسان
نه صبح صفا دارد - نه سینه جلا دارد
اندوه غروبی نیست - امید به فردایی نیست
امشب غم و فردا غم بی عشقم و بی عالم
تنهاترم از تنها
اینک من و اینک تو
از صفحه این گیتی محوم کن و پاکم کن
حتی من؟؟؟؟ !
حتی تو (چشمک و دو نخطه دی و این حرفا) ههههههههه
سلام. خوبین شما؟ میگم اسباب کشی کنید به پرشین بلاگ مردم بسکه مشکل پیدا کردم اینجا. همیشه عاشق بمونید. موفق باشید.
سلام . من تازه لینکت رو به وبلاگم اضافه کردم ... اونوقت میخوای بذاری بری؟؟؟ اگه بری دیگه کی نصیحتم کنه ؟؟ میخوای جمله های خودتو برات paste کنم؟؟ بمون . از دست دادن یه دوست ؛ هرچند خیلی غریب و خیلی دور ؛ برای من دردناکه . خودتم اینقد لوس نکن D:D:D:P: