سلام ... یهو چقدر اینجا سوت و کور شد چرا جو عوض شده ببینم کی میخواد بره
اصلا کی میخواد مارو اینجا تنها بذاره
من که سر درنمیارم شاید چند وقتی ازمن خبری نبوده اینجا همه غمگین شدن دلشون برام کلی تنگ شده .. نمیدونم ولله عقلم به تنها چیزی که قد میده همینه
خلاصه دیدم خودمم دیگه نمیتونم دوری بچه هارو تحمل کنم گفتم بیام دوباره یک عرض ادبی کرده باشم ولی خب مطلب خاصی ندارم که بنویسم براتون فقط یک شعر هست که قبلا یکجا نوشتم خیلیا خوششون اومد ولی خب چون بیشتر از دوستای خودم بودن گفتم بیام اینجام بنویسمش شاید خوشتون بیاد
البته شعر مال خودم نیست ولی خب نمیدونم شاعرش کیه والا مینوشتم اسم شاعرشو
<< حدیث من >>
نمیدانی نمیدانی
حدیثم را نمیدانی
بروی هر درو دیوار و برزن قصه من هست
همه این شهر میدانند
همه این شهر میخوانند
بهر کس قصه ام گویی
بهرکس نام من گویی
سری جنبنده میگوید
ولش کن مرد بدنامی است
ولگرد است
سراپا غصه و درد است
اسیر باده و جام است
ولگرد است
عجب دارم تو اینهارا نمیدانی
برو از من گریزان شو
برو از گفته های خود پشیمان شو
مبر نام مرا بر لب
حدیث من همه بدنامی و درد است
حدیثم سرگذشت تلخ یک مرد است
که خودرا کشت یک روز زمستانی
ولی جسمش زنام مرگ میترسید
زوحشت سخت میلرزید
تا روحش جام مرگ را نوشید
و این لاشه آن روح عصیان است
که جام مرگ را نوشید
همه گویند بدنام است
ولگرد است
سراپا غصه و درد است
اسیر باده و جام است
بد نام است
ولگرد است
خوشحال شدم بعد از چند وقت باز تونستم بیام اینجا چیزی بنویسم البته این چند وقته حسابی درگیرم ایشالله بعدا حسابی درو دیوار اینجا بالا میرم
قربون همگی خوش باشین
عزیز از مشهد
اول :D:
بههههههههههههه سلام داش عزیز گل گلاب مااااچ مووووچ
پسر هیچ معلوم هست تو کدوم گوری هستی خب بیا اینجا بابا ما دلمون برات یریزه شده جون میتی که میخوام دشمناشو کفن کنم خیلی خیلی دلم برات تنگیده بود خلاصه کلی خوشحالم کردی دوباره برگشتی اگه تونستی بازم از این کارا بکن راستی شنیدم لوطی ازت دلگیره اومده مشهد اقا حواست جمع باشه سربسر این داش لوطی ما نذاریا حالتو میگیرم درسته خیلی باهات رفیقم ولی لوطی جای خودشو داره
قربونت توهم خوش باشی همیشه روی ماهتو میبوسم بازم بیا اینجاها :ی :ی
سلام انگشتم یهو رفت رو اینتر واسه همین بالایی بی کلام موند می گم چرا هی بای می کنین ولی نمیرین بعدش میاین می گین نمیریم می مونیم هی واسه هم خط و نشون و اینا می کشین هی قربون صدقه هم می رین چیه نکنه دیگه گلتاج نمی نویسه واستون نا امید شدین بابا اگه خودتو از وبلاگتون خسته بشین و نا امید پس از بقیه بچه ها چه توقعی دارین هان؟
موفق باشی. از خودت یادگاری تو بلاگم بذار .
ههههه بابا بخدا منکه بای نداده بودم برم که دوباره برگشته بودم این چند وقت اصلا وقت نمیشد چیزی بنویسم الانم بازم چیز قشنگی گیر بیارم مینویسم البته گلتاج که جای خودشو داره اگه اونم بیاد دیگه حسابی ذوق مرگ میشیم :ی
سلام .. آخر هر چی بچه مشهدیه خنکی به قرآن .. این شعرت هم مثل اون گرفتاریت دیگه تکراری شده .. البته بعد از سریال های تلویزیونی و حرفای من .. هههههه .. والسلام
سلام.. میگم از در که میایم تو اون چشم مسافر تاریکی چه تزئیناتی کرده.. (چشمک).. بالاخره ما نفهمیدیم میرید یا میمونید.. تکلیف مارو روشن کنید.. هی ما میام غصه میخوریم میریم تو جو.. بعد هه هه از اول.. (شوخی کردم) ایشالا که همیشه باشید.. شاد و پیروز باشید..
حالا تبیغات ویژه آبدار چی:
رومیصا خانم گل تشریفشون رو میبرن.. رز رز رز
سلام
عزیز یه چیزی رو بدون رودربایستی بهت بگم ناراحت هم نشو من احساس می کنم شما عین جیوه آروم و قرار نداری جالب اینجاست هرجا که میری نشاط و شور رو با خودت می بری ولی برام جالبه شعرات حرف یه مرد جا افتاده عاشقه ولی خودت یه شیطون بازیگوش و مهربون .
باز هم بیا اینجا گرد و خاک کن زحمت ماها کمتر می شه.
بایییییییییییی
سلام ابجی ... ههههه خب بیام اینجا همرو به غم بکشونم که چی بشه ولی از جایی که عزیز دلی به وسعت دریاها داره همرو تو دل خودش میریزه دوست دارم همه دوستام خوش باشن همیشه برا همین تا بتونم با بچه ها خوشم ولی میگن انچه از دل برآید بردل نشیند .. کلا با اینجور شعرا خیلی حال میکنم برا اینجا مطلب خاصی ندارم همینارو دوباره اینجا مینویسم .. ولی حتما بازم گردو خاک میکنم خیلی لطف کردی اومدی کامنت گذاشتی اصلا فکر کردم دارم خواب میبینم تو اومدی اینجا کامنت گذاشتی یهو یکی گذاشتم در گوش خودم دیدم نه بابا راسته خود ابجیمه :ی
منم دخیخن با یکی یه دووونه جان موافقم وحشششششناک
عزیز با گذشت این همه سال هنوز پرشور و هیجانه ..
تازه الان این همه وقت گذشته فک کن وقتی جوووون ترتر بوده چه اتیشششی می سوزونده .8
الان تقریبن نزدیک 7 سال و نیم از این پست گذشته .. فک کن .. !! .67
و فقط خاطره هاست که چه شیرین یا چه تلخ دست نا خورده به جا می ماند .. .67
راستی ==>> .. آآب .83 .33
عزیز شاید دیگه هیچ وقت این جا رو نخونید ..
ولی از ته ته اعماقـــــــ دلمــــــ براتونــــــ بهتر تر ترینــــــ ها رو آرزو دارمــــــ .44 .47
بهههههههههههه ببین کی اینجاس ... بعد این همه سال یکی اومده اینجا نظر گذاشته برامون ..ببخشید دیگه اینجا گرد و خاکی بود ...ولی با اومدن شما رنگ و بوی دیگه گرفت ...واقعا ممنونم که لطف کردی و نظر گذاشتی خیلی خوشحال شدم
واااااااااااای خدایا
ی خووبی که نوشتن داره اینه که آدم بعد چند سال که میاد می خونه ی حس خوب ِعجیبی داره .. باورم نمیشه 3 ساله گذشته ..
اون موقع که اون کامنتو می نوشتم فک می کردم 32-33 سالته واسه همین نوشتم وقتی جوون تر تر بوده و اینا
این شعری که نوشتی رو خیلی دوسش دارم بیشتر از اون ی حس خووبی ب آقاهه دارم
این مدلی پس زدنش که انگار خودشو لایق نمی بینه .. صداقتش ..
اون جا که میگه برو از گفته های خود پشیمان شو
حیف آخر نفهمیدم دخترک رفت و پشیمون شد یا موند و عاشق ترترش شد و آقاهه مرد خوش نامی شد و خلاصه دیگه دنیآ ب کام شد ..که البته حسم میگه دومیه شده D:
من که می دونم طاقت نمیارم تا خودت بیای و بخونی , خودم زودی لو میدم
آها راستی ی چیزی من همش حس می کردم پسر عموت سلمان بر عکس خودت خیلی ی ی اخمو و بد اخلاقه حالا راستکی این مدلیه ؟؟ D:
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
به جز امشب و فردا شب و شب های دگر ..
کل شعرشو که می خوندم پایینش عماد خراسانی نوشته بود تقدیم ب عزیز , باور کن D:
هههههههههه بالاخره پیداش کردم چند روزی حسابی درگیر بودم باهاش .. البته تو مسیر که میومدم به اینجا برسم هی پستای بچه هارو میخوندم میرفتم تو خاطرات .. چقد خوبه که اینجا هست آدم یه احساس خاصی بهش دست میده .. هههههههه دم عماد خراسانی گرم پس همونه منم هر شب همین بیت رو میخونم .. صبح پشیمونی شب توبه شکستن ... از پست قبلی 3 سااااال گذشته میبینی چقد زود میگذره .. لعنتی عمرمونه که داره تموم میشه .. باور میکنی از پستای اینجا ده یازده سال گذشته ولی هر وقت میخونمشون برام تازن انگار همین دیروز بوده اصلا باورم نمیشه این همه سال گذشته باشه .. حالا میبینی باز چند سال دیگه میایم اینارو میخونیم میگم ااااااااااااااااا چی همه سال گذشته .. خیلـــــــــــی خوشحال شدم اصن جون میتی روحیه گرفتم مرسی ی ی ی
آره این جا خیلی خوووووبه .. مث ی گوشه ی دنج می مونه مثل اون کافه چوبیه تو کارداییه اصلن هههههه
شایدم زیاد عیجب نباشه این که من ب غیر خودت هیچ کدوم از آدمای اینجا رو نمیشناسم ولی ی حس خیلی خوبی بهشون دارم .. آشنان .. نوشته هاشون درد دلاشون .. انقد صمیمی میان گاهی وقتا از غصه هاشون میگن .. نمی دونم ی جورایی بی غل و غشن , با هم مهربون ترن .. حس می کنم خیلی خوش قلبن حتا همین لوطی ِ خشن که ترسناک ب نظر میاد هههه
اوهوم خیلییی همه چه زود میگذره
نمیشد حالا 20 تا 30 سالگی آدم دوبار بود ؟؟ نه خدایی این خیلی چیز زیادیه که من می خوام ؟؟ D: تازه من نمیگم که دوباره تکرار بشه چیزای جدیدم باشه تازه, واقعن خیلی نامردیه که فقط ی باره هق هق
راستی اینجوری میگی یهنی نیزرد ب بامداد خمار و اینا ؟؟ ههههه
خلاصه که هر چی می گذره همه چی تصنعی تر و بی روح تر و بی احساس ترتر میشه .. شاید واسه همینه که خاطرات گذشته انقددد شیرینه برامون و هی آدما دوس دارن برگردن ب گذشته ..منم خیلی خوشششحال ترترم که این جا ی دوست خوووبی مثل تو دارم که هنوززززز (این هنوزش خیلی مهمه ها) میشه براش کنج ی وبلاگ قدیمی چند خطی نوشت و خوشحالش کرد 3> گل گل
کافه چوبی تو کارادایی رو خوب اومدی ... واقعا یه گوشه دنجه ... در مورد بچه های اینجا هم احساست درسته .. هرچند از نوشته ها خیییلی وقت گذشته و ممکنه خیلیا عوض شده باشن ولی حداقل تو همون زمان خودش واقعا بی غل و غش و با احساس بود همه چی .. یه پست داشتم میخوندم تازه صحبت فیلتر و این چیزا بود ما جتی نمیدونستیم فیلتر شکن چیه .. اصن اون زمان حال و هوای خودشو داشت همه چیش همین چت کردنش تو زمان خودش واقعا خیلی کار جالبی بود برامون .. میگم شرایط و زمانه خیلی عوض شده و شاید آدمای اینجا هم خیلی عوض شده باشن ( که البته دید من اینه که قطعا عشقی ترو باحال تر از قبل شدن همشون ) ولی بازم من خوشم میاد ازینجا و آدماش میبرتم تو خاطرات ... از همه مهم تر اینه که یه دوست خوب دارم که میتونم اینجا یه گوشه دنج تو تاریخ کنار دوستای خوب تاریخیم بیام و باهاش حرف بزنم ... البته اون هنوووووز رو نمیدونم چیه و چرا خیلی مهمه ولی به نظرم نباید زیاد حساسیت به خرج داد .. دو نخطه دی ... سوالتو هم من نفهمیدم هنوز اگه خواستی تو یاهو بگو ببینم چیه
حالا میبینی باز چند سال دیگه میایم اینارو میخونیم میگم ااااااااااااااااا چی همه سال گذشته ..
مهدی اینو تو نوشتی چند کامنت قبل
میبینی چی همه سااال گذشته ..
تلپاتیمون خراب شده هااا قبلنا بهت فکر میکردم چند روز بعد یا همون روز یه خبری ازت میشد ..
مهدی چی همه سال گذشته ..
دوست عزیز شعری که بنده 24سال پیش سرودم و عده ای به نام خودشون دزدیدند! چرا در وبلاگ شماست؟
آن هم بی نام و نشان؟
سلام
آقای نیما بعد 20 سال اومدی چی رو بازخواست میکنی D:
تو متن هم نوشتند که "نمیدونم شاعرش کیه و الا مینوشتم اسم شاعرشو"
شما الان هم با اسم و فامیلیتون کامنت نذاشتید که ما بعد 20سال بفهمیم شاعرش چه کسی ست :/
"حالا میبینی باز چند سال دیگه میایم اینارو میخونیم میگم ااااااااااااااااا چی همه سال گذشته "
یهو اومدم اینجا تاریخ ها رو دیدم دلم هری ریخت .. آخرین کامنت تو 10 سال پیش و اولین کامنت من 13 سال پیش .. نشستم سن و سال های اون موقع و الانمون رو حساب کردم اصلا دلم یه جوری شد
چی همه سال گذشته مهدی ..
هر جا هستی دلت خوش و روزگارت زیبا باشه
دلم برات تنگ شده .
شعر حدیث را اولین بار سالهای 70 یا 71 بود؛ نوار کاست بود؛ مسعود فردمنش بود و داریوش و یکی دوتا شاعر دیگه؛ این شعر را یکیشون خوند و داریوش خیلی خوشش اومد؛ توی یکی از کنسرت هاش هم خونده این شعر را؛ فکر کنم برای مسعود یا خانمش هست؛ البته درست نمیدونم چون مسعود فردمنش خوند این حدث را زدم