یه سئوال

سلام خدمت تمامیی دوستان
یه سئوال کوچولو ولی این تن بمیره جواب بدید حالا جواب ندید اشکال نداره ولی خدای دلتون نمیسوزه برای من آبدارچی پس جواب بدید



هدف شما از داشتن وبلاگ چی بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



اول خودم باید جواب بدم
خب من یه بار گفتم هدفم دور هم جمع کردنه بچه ها بوده که نتونستم این کار خوب انجام بدم
البته خودمم قبلا وبلاگ داشتم خیلی هم پر بیننده بود یادمه آخرین بار که آبدیتش کردم با  روزانه یه بیننده دیگه آبدیت نکردم کم نیست ها شما داشته باشید روزی یه بیننده میمد سالی میشد ۳۶۵ روز  ۳۶۵ بیننده داشته خب چرا اون وبلاگ هارو زدم بماند
ولی خدایش اینجا میخواستم کارای بکنم که کسی همکاری نکرد  خب بماند شما برای چی وبلاگ زدید دلیلتون چی بوده ؟


آبدارچی
نظرات 13 + ارسال نظر
SaAdaT 666 سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:05 ب.ظ http://sg666.persianblog.com

خدمت لوطی حیدر عرض کنم که اون دلیلی که اورده بودی کپی شده از رو دست حاجیت بوده متقلب ...باورت هم نمیشه برو به متن welcome حاجیت یه سری بزن... ولی دلیل من فقط اون نبود دو تا دلیل دیگه هم دارم..این وبلاگ نویسی از خیلی وقت پیش باب بوده ولی دلیل اصلی ای که این چند ماهه خیلی رونق پیدا کرده این بود که چت روزی دیگه حس و شور قدیم هارو نداره ملت یه اقلیمی عوض کردن باب تنوع. یه دلیل دیگه هم دارم که البته شخصیه بماند.....

رومیصا سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:26 ب.ظ http://romisa-rf.persianblog.com

سلام خدمت لوطی حیدر.. سر دره بهشت وارد می‌شود... راستش متنه وبتونو خوندم ولی چون عجله دارم نمی‌تونم جواب سئوالتونو بدم...فقط اومدم بگم من برای شما هم یه لوگو ساختم البته دوتاست.. ولی این یکیو گذاشتم تو وبم.. راستی می‌گم چرا تو همه وبا می‌رید جز وبه من.. وااا جریان چیه.. می‌گن هرکی از روزی برود از جمع بچه‌ها هم برود همینه.. (شوخی کردم)...اوه دیرم شد... خوب شاد و پیروز باشید.. اون ورا هم بیاد.. به خدا چایی مون همیشه به راه..بای

پدرخوانده سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:17 ب.ظ

سلام .. به به داش سعادت گل گلاب گلی به گوشه جمالت بابا چه عجب این ورا .. آبدارچی این سوال به من مربوط نمیشه جوابی ندارم برات ولی میخواستم آپ دیت کنم بازم پیش دستی کردی D:D:D:D: .. والسلام

رضا چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:16 ق.ظ http://agha-reza.persianblog.com

راستش یکی از دوستان پیشنهاد کرد... ولی بعد که خواستم اسمی انتخاب کنم.. بیاد یک دوست خیلی کوچک افتادم که خیلی رویم تاثیر گذاشته... این دختر کوچک به من می گفت آقا رضا... هر کاری که کردم اسم واقعی ام را بگه نگفت... الان خبری از آنها ندارم... این وب لاگ را بخاطر او آقا رضا نامیدم... هر چند کمی خودخواهانه به نظر می آمد ولی بخاطر او همین اسم را انتخاب کردم... البته بعد به مرور انگیزه ها فرق کرد... در واقع احساسی که از خواندن اولین پیام ها و نظرات آدمهای ناآشنا به من دست داد... برام خیلی تازه بود... تنها وب لاگ این نوع ارتباط را ایجاد میکند و برایم جالب است... البته هنوز... موفق باشی..

صبورا(سنجاب) چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:58 ق.ظ http://saboorajanam.persianblog.com

سلام.حالتون خوبه؟ والا من اصلا تصمیم نداشتم وبلاگ درست کنم حقیقتش فقط چشم وهم چشمی با این باغی (مهربانو) که الهی قربونش برم باعث شد بیام سراغ درست کردن وبلاگ......دونقطه دی.....اخه اون زودتر از من به فکر افتاد....... راستی ابدارچی عزیز درمورد لینک دوستان باید عرض کنم که دخترگل ومسیحا وپرنده مهاجر هم ازبچه های روزی هستن...پرنده مهاجر بابی شمالی و مسیحا غزل از دبی هست......موفق باشین

امین پیام چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:26 ق.ظ

سلام
خوبی لوتی.بابا ول کن اهوازو بیا پیش خودمون بریم صحرا حال کنیم تازه با خودمون نون شرین میبربم میخوریم خلاصه صفا میکنیم.محرم که نیومدی دیگه عیدو بیا.باید چشمه مرواریدو ببینی اینقدر سبز شده.جات خالی روز جمعه هوا گرم شد با بچه ها رفتیم شنا .لوتی تعریف کردم که بیای ها .
بیشتر تحویلت نمیگیرم چون میدونم زود باد میشی
خدا حافظ

بیریا چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:05 ق.ظ http://nemad.persianblog.com

قرار نبود مهمون پرونی کنید ها رفقا - اگه قابل بدونن من که مخلصشونم - قطعی که شد خبرم کنید ها - واسه اون قضیه وبلاگه - من خیلی اتفاقی به فکر افتادم - این صبا رفیق گلمون چند تا سئوال واسه شروع ثبت مشخصات کاربری اولیه وبلاگ رو داشت - از هول حلیم اوفتادیم تو دیگ - ما هم که کسی به حرفامون گوش نمی ده گفتیم شاید اگه بنویسیمش توفیری داشته باشد - که آخرش هم نداشت - پایدار باشید عزیز

رویا جون چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:19 ق.ظ http://hezarharf.persianblog.com

سلام من وبلاگم یه هدیه تولد از یکی از دوستان بود ممنونم ازش و در واقع بهترین جاییکه ادم حرفاشو می تونه از ته دل و هر جوری که دوست داره بزنه چار دیواری اختیاری و از اونجاییکه دیگه چت روزی بیشتر شبیه مهدکودک غیر انتفاعی شده و چت مستراش بیشتر از یوزراشن خوب تکلیف معلومه خوش باشین کووووو اون دو سه سال پیش چت روزی کو؟

مهربانو چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:12 ق.ظ http://mahemehr.persianblog.com

سلام خوبین شما؟هدف من از وبلاگ درست کردن چی بود؟ والا یادم رفته اما یادمه دوست داشتم مطالب مورد علاقمو بقیه هم بخونن. البته مطالبم همشون جمله های ادبی بود. اولین وبلاگی که که زدم همینطور بود و حالت مجله ای داشت. چون از اسمش خوشم نمیومد ولش کردم.بعد با خوندن وبلاگای مردم به این نتیجه رسیدم که دوست وبلاگی بهتر از دوست چتیه. چون تو وبلاگت اگه کسی از سلیقه و نظرت خوشش نیاد نمیاد و باهات ارتباط برقرار نمیکنه. ولی توی چت اولا که آدما کاملا نقاب زدن و شخصیت واقعیشون سکرته. بعدشم دوستیا هیچوقت جنبه صمیمیت نداره چون شناخت آدما از هم کمه.دلیل دومم هم این بود که اگه یکی دلش برام تنگ بشه یا بخواد ازم یادی کنه میاد تو خونه اینترنتیم. اینو سال پیش که روزی را دم عید بستن کشف کردم.اینجوری شد که من شدم یه وبلاگ نویسالبته از نوع درپیتیش..اما تو وبلاگ هم به این نتیجه رسیدم که نمیشه بعضی وقتا واقعا حرف دلشو آدم بنویسه در مورد بچه های روزی هم باید بگم همشونو میشناسین. شما بیشتر مشتری روزی دارین تا من. فقط وبلاگ داش آکل از قلم افتاده که خدمتتون آدرسشو عرض میکنم. http://www.dashakol100.persianblog.com/
بقیه دوستان وبلاگیم هم یکی دوتاشون مشکوک میزنن وفکر کنم تو روزی چت کرده باشن، اگه مطمئن شدم خبرشو میدم آهان یادم رفت بگم که امیر عاشق هم احتمالا وبلاگ داشته باشه چون انگاری به من سر زده..موفق وپاینده باشید.

بــاران چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:08 ب.ظ http://manzelgah.blogsky.com

سلام.اولا لوطی سنجابی منو از قلم انداخت.دوما من اپدیت کردم بیا ببین.سوما روزی از روزای خدا من تو روزی بودم یک دوست عزیزم گفت این وبلاگ مال تو.گفتم وبلاگ چیه؟گفت برو هر چی میخوای بنویس.این شد که رفتم و نوشتم .هنوز نمیدونم کی نمومش میکنم یا کی بهترش میکنم.اول باید بفهمم موندگارم یا نه؟فعلا بای بای.

ضدحال جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:27 ب.ظ http://zedehaal.persianblog.com

ما اومدیم ضد حال بزنیم... ولی خاکش دامنگیر بود.... ولمون نمیکنه... یکی هم هست که اصرار داره بنویسم.. شاید به خاطر اون... شاید هم به خاطر خودم... نمی دونم....

نسیم شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:30 ق.ظ

افسون یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:37 ق.ظ

این سوالت آبدارچی فکر کنم بیشتر از همه به من ربط داشته باشه . خودتم می دونی من هم می دونم .
خب شما وبلاگ زدی براساس نظر و عقیده خودت ولی دیگران اگر می خواستند بزنند هدفی جز گفتمان تنهایی و حرفهای تنهایی خودشون نداشتند تا چه برداشتی شد و چه حدیثها روایت شد بماند.
باییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد