سلام دیروز سوم خرداد بود . سوم خرداد هر ایرانی رو یاد خرمشهر میندازه میدونید خرمشهر کجاست ؟
خیلی نزدیک میدونی خاکش مال ماست ؟ اره میدونی دسته کی بود ؟ اره
میدونی کی از ما گرفتنش ؟ اره تاریخشو بگم ؟
نه منظورم زمانی نبود میدونی کویت کجاست میدونی اون عراق کی گرفت ؟ اره
از سالم شنیدم گفت والا صبح از خواب بلند شدیم دیدیم عراقی امدن تو کویت گفتیم جریان چی گفت میخوایم فلسطین رو آزاد کنیم پس تو کویت چه میکنید همین کویت با یک روز مقاومت
حالا خرمشهر بگو کی گرفتن ؟ آها این بگو بعد از ۴۵ روز مقاومت چند روز ۴۵ روز چرا بیشتر نتونستید مقاومت کنید کا دمت گرم ما همش ۴۵ نفر بیشتر نبودیم چند نفر ۴۵ نفر .
درسته این ۴۵ روز هم زن جنگید هم مرد هم زن شهید شد هم مرد
الان بیست دو سال میگذره شاید کسی یادش نیاد
من اون موقعه بچه بودم تو اهواز زندگی میکردیم البته موقع جنگ تهران شیراز درود اینجا ها بودیم بهمون میگفتن جنگ زده بگم یادش به خیر ؟ نمیدونم ملی اینو خوب میدونم خیلی از مردا موندن توی اهواز مقاومت کردن توی تهران یه طوری بهمون نگاه میکردن انگار یتیمیم ولی بچه جنوب کم بیاره گریشون در میوردیم نمیگم بد رفتاری میکردن ولی حق ما نبود حق ماهای که بعضیا پدراشون تو اهواز جا گذاشته بودن بعضی ها هم فقط برای یه چند روزی میمدن بهشون سر میزدن بر میگشتن .
خیلی کوچیک بودم ولی هنوز یادم میاد توی اردوگاه بهمون چی گذشت یادم یه روز گفتن میخوان ماهارو انتقال بدن زنجان هههههههه . جنگ زده ها شعار میدادن ما زنجان نمیریم از سرما میمیریم ....
بعد از دو سه سال که آروم تر شده بود ما بر گشتیم اهواز وای چی میدیدم دیگه اون کوچه کوچه ما نبود مدرسه ها اسماشون عوض شده بود وای چه حسی بهت دست میداد اسم دوستتو میدیدی روی سر در مدرسه ولی با این فرق که یه شهید جلوش نوشته بودن چه حسی بهت دست میداد اسم بابای دوستتو ببینی سر کوچتون نوشتن با این فرق که یه شهیدم جلوش نوشتن
چه حسی بهت دست میده مامانت بهت بگه مواظب باش به ناصر نگی امدم در خونتون بابات گفت نیستی گفتم چرا گفت اخه اون دیگه بابا نداره این آقاه عموشه وای بابا ناصر مُرد نه پسرم شهید شده. چه حسی بهت دست میداد وقتی خانواده دوستت بر گردن بعد از جنگ بر خبر بگیری ببینی رفیقت حالش چطوره بهت بگن اون نیستش بگی اون موند تهران مادرش گریه کنه بهت بگه نه اون اسیر شده مگه اون چند سالش بود اره که اسیر شده همش ۱۴سالش وای خدا این شهر من نیست این کوچه من نیست ...
بیست دو سال پیش خرمشهر آزاد شد یادم نمیاد کی بود که دیگه صدای توپ تانک نشنیدم یادم نمیاد کی بود که دیگه صدای آمبولانس رونشنیدم یادم نمیاد کی بود اسرا آزاد شدن یادم نمیاد کی بود جنگ فراموش کردیم یادم نمیاد کی بود که دیگه به جنگ فکر نمیکردم
ولی یه چیز خوب یادم عید پارسال بود داشتیم میرفتیم آبادان با یه خرمشهری بحثمون بالا گرفت دعوامون شد سر عراق عراقی صدام . وای که داشتم آتیش میگرفتم بهمن ماه پارسال بود داشتم میرفتم آبادان که از اونجا با هواپیما برم مشهد باز با همون مرد خرمشهری هم سفر شیدم و باز دعوا
به خودم گفتم فقط من نیستم اینام یادشون رفته کی خرمشهر آزاد شد اینام یادشون رفته کیا داشتن اینجا مقاومت میکردن
آبدارچی تنها
آبدارچی
دوشنبه 4 خردادماه سال 1383 ساعت 03:07 ب.ظ
خیلی قشنگ بودا ولی اینو بگم که من یکی هیچ وقت جنگ رو یادم نمیره روزای ترس از این که دیگه بابام از جبهه برنگرده خونه روزای وحشت ضد هوایی روزایی که همه ی همسایه ها تو پارکینگ جم میشدن تا بمب نخوره بهشون چم دونم خلاصه همه ی این روزا برام خاطره داره و به تک تک اونایی فکر میکنم که از همه چی گذشتن و به خاطر همه ی ما که الان داریم زندگی میکنیم رفتن و دیگه برنگشتن کاش منم جای اونابودم
سلام من خیلی بچه بودم که جنگ شد یک سالم بود از آبادان اومدیم اهواز - اهواز خونه پدربزرگم زندگی کردیم وقتی اهواز رو بمباران کردن رفتیم شوشتر گرچه شوشتر و دزفول هم بی نصیب نبودن از جنگ ولی ما اونجا بودیم بعد بخاطر مشکلاتی که داشتیم برگشتیم اهواز تمام طول جنگ رو موندیم اهواز یادم نمی ره صدای هواپیماهای عراقی- صدای ضدهوایی- خیلی از آشناهامون رو از دست دادیم من خودم دو نفر از عزیزام رو از دست دادم - یه آشنایی داشتیم خرمشهر که دختر جوانی بود می گفت از بس خرمشهر کشته داده بود زنها مشغول حفر قبر شده بودند که خودش می گفت سه قبر رو کنده بود می گفت عصر که شد با دستای خودم مادرم و خواهرم و برادرم رو توی اون زمینی که خودم کنده بودم خاک کردم بعد از گذشت چند سال زجرش پایان نداشت و اشک می ریخت انگار همین دیروز بود . خیلی ها به خاطر ماها رفتن رفتن و دیگه برنگشتن ولی حالا ماها قدر می دونیم حالا این ملت این دولت راهشون رو ادامه می ده خرمشهر اگر بود دیروز بود اگر خرمشهر اینقدر عزیز می اومدن درستش می کردن بودجه های بازسازی کجا می ره الله اعلم . لوطی اگر چیزی بود دیروز بود امروز حتی یاد و خاطره اش نمونده - امروز به جرات می تونم بگم اگر همون شهیدان بودن هیچوقت حاضر نمی شدن برن و بجنگن هیچوقت داغ یتیمی رو برای بچه هاشون سوغات نمی آوردن بهنام جام مطلبت فوق العاده عالی بودددددددددددددد
آبدارچی
سهشنبه 5 خردادماه سال 1383 ساعت 08:23 ق.ظ
هانیه جون ممنون که سر زدی .ولی اینو قبول کن ماها یادمون رفته من که یادم رفته تو تهران شیراز دروود بهبهان تمام شهرای که جنگ زده بودم چطوری بهم گذشته چون اگر یادم بیاد خیلی ها باید جواب پس بدن ........ افسون بانو من بد تر از اینم دیدم با این حرفتم موافقم که اگر اونا بودن دیگه نمیرفتن بجنگن نه اینکه بی خیال باشن نه ولی خب برن بجنگن که چی بشه اونا جنگیدن که کشور دسته بی گانه نیفته ولی الان خون شهدارو علم کردن هر روز یه کنگره هروز یه یادواره بابا شهدا برای اینا نجنگیدن شهدا برای این جنگیدن که کشوری آباد داشته باشن برای این جنگیدن که مردوم راحت باشن وووووو و خیلی هدف های دیگه به هیچ یک از اونا نرسیدن
سلام جنگ یه اتفاق غیر منتظره هست همین الانم اگه جنگ بشه خیلیا نا خود آگاه بدون اینکه خودشون بخوان میرن و می جنگن بهرحال خوشحالیم که کشورمون رو لز دست ندادیم ایشالا هیچوقت جنگی رخ نده و فراموش کردن خیلی از ناملایمات یه نعمته چون اگه خیلی چیزا رو فراوموش نکنیم نمی تونیم به زندگی ادامه بدیم مثه فراموش کردن مرگ عزیزانمو راستی لوطی وقتی گفتن بیاین شیراز چی شعار میدادین ؟ هههههههههه (چشمک) ممنون که زنگ زدی تولدمو تبریک گفتی مرد
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خیلی قشنگ بودا ولی اینو بگم که من یکی هیچ وقت جنگ رو یادم نمیره روزای ترس از این که دیگه بابام از جبهه برنگرده خونه روزای وحشت ضد هوایی روزایی که همه ی همسایه ها تو پارکینگ جم میشدن تا بمب نخوره بهشون چم دونم خلاصه همه ی این روزا برام خاطره داره و به تک تک اونایی فکر میکنم که از همه چی گذشتن و به خاطر همه ی ما که الان داریم زندگی میکنیم رفتن و دیگه برنگشتن کاش منم جای اونابودم
سلام من خیلی بچه بودم که جنگ شد یک سالم بود از آبادان اومدیم اهواز - اهواز خونه پدربزرگم زندگی کردیم وقتی اهواز رو بمباران کردن رفتیم شوشتر گرچه شوشتر و دزفول هم بی نصیب نبودن از جنگ ولی ما اونجا بودیم بعد بخاطر مشکلاتی که داشتیم برگشتیم اهواز تمام طول جنگ رو موندیم اهواز یادم نمی ره صدای هواپیماهای عراقی- صدای ضدهوایی- خیلی از آشناهامون رو از دست دادیم من خودم دو نفر از عزیزام رو از دست دادم - یه آشنایی داشتیم خرمشهر که دختر جوانی بود می گفت از بس خرمشهر کشته داده بود زنها مشغول حفر قبر شده بودند که خودش می گفت سه قبر رو کنده بود می گفت عصر که شد با دستای خودم مادرم و خواهرم و برادرم رو توی اون زمینی که خودم کنده بودم خاک کردم بعد از گذشت چند سال زجرش پایان نداشت و اشک می ریخت انگار همین دیروز بود . خیلی ها به خاطر ماها رفتن رفتن و دیگه برنگشتن ولی حالا ماها قدر می دونیم حالا این ملت این دولت راهشون رو ادامه می ده خرمشهر اگر بود دیروز بود اگر خرمشهر اینقدر عزیز می اومدن درستش می کردن بودجه های بازسازی کجا می ره الله اعلم . لوطی اگر چیزی بود دیروز بود امروز حتی یاد و خاطره اش نمونده - امروز به جرات می تونم بگم اگر همون شهیدان بودن هیچوقت حاضر نمی شدن برن و بجنگن هیچوقت داغ یتیمی رو برای بچه هاشون سوغات نمی آوردن
بهنام جام مطلبت فوق العاده عالی بودددددددددددددد
هانیه جون ممنون که سر زدی .ولی اینو قبول کن ماها یادمون رفته من که یادم رفته تو تهران شیراز دروود بهبهان تمام شهرای که جنگ زده بودم چطوری بهم گذشته چون اگر یادم بیاد خیلی ها باید جواب پس بدن ........ افسون بانو من بد تر از اینم دیدم با این حرفتم موافقم که اگر اونا بودن دیگه نمیرفتن بجنگن نه اینکه بی خیال باشن نه ولی خب برن بجنگن که چی بشه اونا جنگیدن که کشور دسته بی گانه نیفته ولی الان خون شهدارو علم کردن هر روز یه کنگره هروز یه یادواره بابا شهدا برای اینا نجنگیدن شهدا برای این جنگیدن که کشوری آباد داشته باشن برای این جنگیدن که مردوم راحت باشن وووووو و خیلی هدف های دیگه به هیچ یک از اونا نرسیدن
سلام جنگ یه اتفاق غیر منتظره هست همین الانم اگه جنگ بشه خیلیا نا خود آگاه بدون اینکه خودشون بخوان میرن و می جنگن بهرحال خوشحالیم که کشورمون رو لز دست ندادیم ایشالا هیچوقت جنگی رخ نده و فراموش کردن خیلی از ناملایمات یه نعمته چون اگه خیلی چیزا رو فراوموش نکنیم نمی تونیم به زندگی ادامه بدیم مثه فراموش کردن مرگ عزیزانمو راستی لوطی وقتی گفتن بیاین شیراز چی شعار میدادین ؟ هههههههههه (چشمک) ممنون که زنگ زدی تولدمو تبریک گفتی مرد