هنوز بر طبل عشق می کوبم ...

بسم حق
سلام بی سلام چون قاط قاطم از دست خودم و این خدا .

اگه یه لحظه عاشق نباشم می میرم مثل این که یه لحظه نفس نکشم .
برای هر نفسی دو تا شکر واجبه یکی برای دم یکی برای بازدم .
ولی برای هر لحظه از دوران عاشقی ، به تعداد نفسهایی که توی عمرت می کشی شکر واجبه .

وقتی از عشق علی و فاطمه میگن همه یاد یه عشق آسمونی میفتن ، اما هیشکی نمی بینه که عشق اونها هم از روی زمین شروع شد . عشق آسمونی علی و فاطمه رو اون روز درک نکردن ، بعد از قرنها ما آدمها توی دوره کمبود محبت فهمیدیم که عشق اونها چه معنایی داشته . امروز عشق حکم کیمیا رو داره . اما میشه پیداش کرد . لازم نیست توی آسمونا بگردی . بیا روی زمین همین دور  و بر شاید خونه بغل ، شاید توی یه بغل ، شاید اینجا ، شاید اون سر دنیا .

برای عاشق یه لحظه بوییدن معشوق یعنی رسیدن به حق ؛ نمی دونم شاید منصور حلاج هم که اناالحق میزد ، عاشق بود هم زمینی هم الهی :

کاش یک شب می شنیدم بوی آغوش تو را
خوابگاه از سینه می کردم بر و دوش تو را

واسه عاشق یه ذره غبار از پشت مژگان معشوق یعنی همون آب حیات بخش که خضر پیغمبر ...... :

هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم

واسه عاشق غمزه معشوق دردآوره و شکایت می کنه منتها نه از جفای معشوق که از جفای تیر غمزه :‌

سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگی ست غمازم

ببخشین که باز حرفام مثل همیشه بوی عشق میداد . می  دونم خنده دار شدم دیگه از بس که گفتم . ولی :

روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم

امشب حالم خراب بود . بی رودربایستی هیچ اوضاعم خوش نیست . این وبلاگ هم با این که تنها جایی هست که گاهی وقتها حرفامو می زنم ولی شاید دیگه ننوشتم . اگه آبدارچی بمونه ، سعی می کنم که گاهی وقتی بنویسم . هر وقت که دلم تنگ بود . چون فکر می کنم اینجور وقتها کمتر تکراری می نویسم و روانتر می نویسم . ولی اگه مثل قبل نیستم یه دلیل واضح داره که تا دیروز توی عشق نظری بودم و امروز توی عشق عملی . مزه تلخ و شیرین رو با هم چشیدن طعمی جدیدیه که دارم این روزها می چشم . رویا یه جایی گفته بود که عشق مثل قمه زدن می مونه از روی عشق وافر به خودت زخم می زنی و درد می کشی ولی اون درد شیرینه ولی آخرش مرگه . من میگم اگه مرگ اینجوری باشه بهتر از اینه که زنده باشیم ولی ندونیم کجای روزگار می تونستیم خطی از خودمون به یادگار بذاریم .

شاد باشید والسلام
سلمان
نظرات 9 + ارسال نظر
آرش دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:41 ب.ظ http://arashk.blogsky.com

سلام ......... وبلاگ خوب وجا لبی داری....موفق باشی....تا بعد....بای

عزیز از مشهد دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:47 ب.ظ

پگاه دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:49 ب.ظ http://jovita.prsianblog.com

به نام خدایی که همین نزدیکی ست ........
سلام.......
حرف حرف عشقه.........قشنگ نوشتی.........ولی در مود عشق من این جمله رو باور دارم ....که عشق می تونه آدم رو به دو جا برسونه ..........یکی به اوج آسمونا .......و شاید هم به قعر جهنم...........(البته عشق زمینیو می گم ).........در آخر آرزو می کنم که خدای بزرگ یه قطره از عشق مقدس علی(ع) و فاطمه (س) توی دلامون بذاره.........
به امید روزهای روشن.........

~ خدانگهدار.......

وقتی میگیم عشق یعنی پاکی یعنی صداقت یعنی تمام خوبی ها .. اون چه که با اسم عشق به خورد ما داده میشه اما سر از جهنم در میاد عشق نیست یا هوا و هوسه یا بازی کردن با عشق و سرنوشته یا .... اون دیگه عشق نیست بابایی مرسی که سر زدی و نظر دادی

هانی سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:55 ق.ظ http://xathippe.persianblog.com

بازم مثل همیشه اخرشه متنی رو که نوشتی میگم
چرا راه دور میری بیا از خودم بپرس عشق ینی چی من تو این یک ساله خوب فهمیدم هر وقت بهش احتیاج داشتم که کنارم باشه ازم دفاع کنه نبود سکایتی از نیودنش ندارم چون قسمت همینه گه تو مشب داغون بودی من دیگه شده کارم اگه یه روز داغون نباشم که نمیشه زندگی کنم تسلیم خدا شدم داره کمکم میکنه هر چند که لیاقت ندارم ولی خب بازم لطف داره برام دعا کنین دارم یه امتحان سخت پس میدم برات ارزوهای خوب خوب دارم سلمان مرسی که به من سر میزنی

مریم سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:17 ق.ظ http:// http://ravanshenakhti

سلام امیدوارم زودتر حالت خوب بشه امیدت به خدا باشه همه چیز درست میشه به خوبیها فکر کن به مهربونیها عشق زیباترین کلمه دنیاست بدون عشق نمیشه زنده بود به آبدارچی هم سلام برسون

رویا سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:25 ق.ظ http://hezarharf.persianblog.com

سلام سلمان جون بابا حتی فرهنگ اون زمان پیامبرم بالاتر از ما بود تا دید فاطمه س عاشق شده اجازه داد با علی ع ازدواج کنه بابا کلاسو وااما این روزا هر جا میرم از گفته های خودمم می بینم که تو وب ها و کامینتا می درخشه یکیش همین قمه زنی یکی شم متن عشق وبلاگم که گروه میعادگاه و.اسه فرشاد خان ایمیل کردن بابا ما اینهمه معروفیم نمی دونستیما (شوخی) در مورد قمه زنی اخه عزیز کجاش شیرینه دردش اینقد زیاده که بیهوش میشی حالیت نمیشه در ضمن عشق به امام حسین رو یه جور دیگه ای هم میشه نشون داد بی درد سر تر در مورد یادگاری تو زندگی هم که هر جا بیری رویا جون یه خطی گذاشته مونده جا پای من تو جهنم که هنوز بغلم نکرده منو ببره عزراییلو می گم در هر صورت عشق خیلی دردسر داره ولی نفرت نه ..........

افسون سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام
نمی دونم بابایی چرا وقتی به بن بست می رسی دیگه نمی خوای بنویسی ......
خب اگر اول این راه این همه سختیش داره بهت فشار می یاره به جرات می تونم بگم تا نیمه راه هم نمی تونی بری باز دوباره زمین می خوری باز باید روی زانوهات راه بری .......
میدونی میگن خوبی دوستا به اینه که عیب هم رو واضح رو روشن بگن کما اینکه این خصوصیت تو عیب تو نیست عزیز دل ولی ظرفیت شما فکر کنم برای کار کفایت نمی ده .....
همه ماها همینطوریم و هیچکدوم از این قاعده مستثنی نیستم هر جا بحث از ادامه و تحمل کردن می افته یه جای کار لنگ می مونیم حالا تا خدا چی بخواد
در هر حال برات آرزوی موفقیت می کنم ولی گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش اینقدر ننال بابا
نالیدن نداره هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه تو که عاشق شدی عاشق هستی عاشق میشی هر حرفت به قول خودت هر نفست هر دم و بازدمت بوی عشق میده پس با اجرات جلو برو و پیه همه چیز رو همین اول کار به تن خودت بمال
هی مرتب نگو من عاشقم من عاشقم در صورتی که مرتب داری حرف از نالیدن و خوب نبودن اوضاعت می زنی .....
بابایی
بابای گم
عزیز دل
واقع بینانه تر فکر کن
عشق نه اون چیزی که آبدارچی از قصه های سوته دلان و باباشمل فهمیده
و نه این چیزی که تو داری در موردش حررف می زنی
و نه اون چیزی که تو ذهن من و ما جا گرفته
موفق باشی بابا در همه مراحل زندگی

سلمان سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام .. رویا چرا مرتب بین عشق ها خط می کشیم؟؟ اینو قبلا هم گفتم همه عشقها یه سری ویژگی های مشابه دارن اون چیزی که تفاوت ایجاد می کنه مسیر و راهی هست که ما میریم ولی در نهایت هم به یه جا می رسن همه عشقها ولی این که به چی داری عشق می ورزی یه چیز دیگه ست .. چه عشق به حسین چه عشق به خدا چه عشق به جنس مخالف و چه حتی عشق سید مرتضی به کفتراش .. یه جور عشقه تفاوت فقط توی معشوقه ست در اصل عشق هیچ تفاوتی نیست .. منم نمیگم قمه زنی درسته ولی اون کسی که قبول داره و از ته دلش می زنه ، دردش رو حس نمی کنه توی اون لحظه .. تو مادری می دونی وقتی آوار داره روی سر بچه ات خراب بشه و تو فداکارانه بری زیر آوار چه دردی داره ولی اون عشق به فرزند ....... نه رویا اینجوری نگاه نکن .. افسون جان بابایی من هرگز به بن بست نرسیدم .. شاید حق با تو باشه و نباید اینقدر گله و شکایت کنم اما نمی دونم چرا هر چی شاعر و نویسنده توی ادبیات ما هست و از عشق و عاشق و سختیش ناله می کنه همه به به و چه چه می کنن و در عین حال اونا هم به عرش رسیدن ، ایراد شاید از الگوهای من باشه (چشمک) ولی بابایی تا ننالی صدات به گوش معشوق نمی رسه در عین حال این نالیدن به معنی بن بست و انتها و کم آوردن نیست تنها .. تنها نیازه .. نیاز رو دارم فریاد می زنم .. بابایی در مورد گفتن ایراد من ممنون هر چند فکر می کنم ایراد من این نباشه .. من خیلی چیزها رو رد کردم و در کمال پر رویی و پر مدعایی میگم و ادعا می کنم که من تونستم فلان کار رو بکنم ولی ایراد من اینه که اولا ظاهرم ، باطنم رو حذف می کنه ولی این ظاهر رو دوست دارم چون با همین ظاهر یه نفر عاشقم شده ، دوما حرف دلم به راحتی به زبونم نمیاد نیگاه نکن اینجا بلبل زبونی می کنم اینا ده درصد حرفهای منم نیست اینا فقط تئوری های منه چیزهایی که توی عملی یاد گرفتم اولا خیلی پر ارزشه دوما ارزش گنج اونجاست که توی دل کوه می مونه .. اما بابایی عاشقی رو خربزه خوردن ندون ، می دونم مثال بود ولی خربزه آبه ،‌حداقل آب داره اگه نون نداره ولی عاشقی نون و آب نداره .. عشق رو مگه میشه با واقع بینی لمس کرد؟ بابایی عشق یعنی چیزی که تو ،‌توی دنیای واقعیت توی دنیای دور و برت توی این دنیای مادی پر از رنگ و پر از زرق و برق نمی تونی ببینی ، بابایی نظرت رو در مورد عشق و نوع نگاه کردن به اون عوض کن .. و اما گفته بودی که چرا تا تقی به توقی می خوره هی میگم نمینویسم .. این ننوشتن دلیلش عاشقی نیست .. دلیلش اینه که می بینم که تو و آبدارچی یا حس و حال نوشتن ندارین یا این که جای دیگه ای هستین و کار دیگه ای دارین .. من سبک نوشتنم یه جوره هنوز روی همون پای چوبی که بودم ایستادم و یه بند حرف خودمو می زنم وقتی می بینم شماها حال ندارین خب منم دیگه اینجا نمی نویسم چون این بچه ها واقعا یه وقتا حس می کنم که از این همه که من درباره عشق می نویسم خسته میشن ولی چه کنم من همینم ، این وسط گاهی وقتا مطالب تو و آبدارچی یه تنوعی ایجاد می کرد توی این فضای یه نواخت ولی حالا دیگه اون هم نیست چیزی حدود یه هفته این وبلاگ رو هیچ کدومتون آپدیت نکردین می دونم شما هم درگیر هستید و من هم به همین خاطر میگم بهتر که من هم دیگه ننویسم تا آبدارچی خودش خسته بشه و قاط بزنه و همه چیز رو پاک کنه (نهایت کاری که این بشر می کنه همیشه همینه میزنه فقط کاسه و کوزه رو بهم می ریزه) .. اما نکته ای که این وسط می مونه خود آبدارچیه .. از روزی که بهش گفتم یه چند روزی باهام تماس نگیر چون تلفنم پیش خودم نیست اولا فکر می کنم یه جورایی دور شده دوما توی متن قبلی باز حرف از سکوت زده هیچ وقت از سکوت این بشر خوشم نیومد چون می دونم یه باره میاد می زنه دنیا رو خراب می کنه (بس که لامروت کوچولویه) در عین حال پروردگارا هر جا هست به سلامت نگاه دارش .. شاد باشید والسلام

آق فری سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 06:04 ب.ظ http://agh-ferry.persianblog.com/

سلام . سلمونی خودم . خوبی ؟ ایول خوشم اومد حالا مشتی گرفتارش شدی حرفات به دل می شینه چون با سوز نوشتی (x:) اون کسی که این بلا رو سرت آورده کجاس؟! هیکلشو طلا بگیریم . منم یه چیزی رو بهت میگم نظر خودمه قبلا انجوری نبودم . ( اگه کسی عاشق نشه تو عمرش و نفهمه عشق چیه به نظر من هیچی از زندگیش نفهمیده ) همدرها فقط می فهمن . سلمان جان امیدوارم همیشه شاد و سلامت و عاشق پاینده باشی دادا . یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد