بسم حق
سلام
داشتم حرفامو توی همون بخش نظرات می نوشتم ولی دیدم باز زیاد شده همشون رو کپی کردم اینجا :
رویا چرا مرتب بین عشق ها خط می کشیم؟؟ اینو قبلا هم گفتم همه عشقها یه سری ویژگی های مشابه دارن اون چیزی که تفاوت ایجاد می کنه مسیر و راهی هست که ما میریم ولی در نهایت هم به یه جا می رسن همه عشقها ولی این که به چی داری عشق می ورزی یه چیز دیگه ست .. چه عشق به حسین چه عشق به خدا چه عشق به جنس مخالف و چه حتی عشق سید مرتضی به کفتراش .. یه جور عشقه تفاوت فقط توی معشوقه ست در اصل عشق هیچ تفاوتی نیست .. منم نمیگم قمه زنی درسته ولی اون کسی که قبول داره و از ته دلش می زنه ، دردش رو حس نمی کنه توی اون لحظه .. تو مادری می دونی وقتی آوار داره روی سر بچه ات خراب بشه و تو فداکارانه بری زیر آوار چه دردی داره ولی اون عشق به فرزند ....... نه رویا اینجوری نگاه نکن .. افسون جان بابایی من هرگز به بن بست نرسیدم .. شاید حق با تو باشه و نباید اینقدر گله و شکایت کنم اما نمی دونم چرا هر چی شاعر و نویسنده توی ادبیات ما هست و از عشق و عاشق و سختیش ناله می کنه همه به به و چه چه می کنن و در عین حال اونا هم به عرش رسیدن ، ایراد شاید از الگوهای من باشه (چشمک) ولی بابایی تا ننالی صدات به گوش معشوق نمی رسه در عین حال این نالیدن به معنی بن بست و انتها و کم آوردن نیست تنها .. تنها نیازه .. نیاز رو دارم فریاد می زنم .. بابایی در مورد گفتن ایراد من ممنون هر چند فکر می کنم ایراد من این نباشه .. من خیلی چیزها رو رد کردم و در کمال پر رویی و پر مدعایی میگم و ادعا می کنم که من تونستم فلان کار رو بکنم ولی ایراد من اینه که اولا ظاهرم ، باطنم رو حذف می کنه ولی این ظاهر رو دوست دارم چون با همین ظاهر یه نفر عاشقم شده ، دوما حرف دلم به راحتی به زبونم نمیاد نیگاه نکن اینجا بلبل زبونی می کنم اینا ده درصد حرفهای منم نیست اینا فقط تئوری های منه چیزهایی که توی عملی یاد گرفتم اولا خیلی پر ارزشه دوما ارزش گنج اونجاست که توی دل کوه می مونه .. اما بابایی عاشقی رو خربزه خوردن ندون ، می دونم مثال بود ولی خربزه آبه ،حداقل آب داره اگه نون نداره ولی عاشقی نون و آب نداره .. عشق رو مگه میشه با واقع بینی لمس کرد؟ بابایی عشق یعنی چیزی که تو ،توی دنیای واقعیت توی دنیای دور و برت توی این دنیای مادی پر از رنگ و پر از زرق و برق نمی تونی ببینی ، بابایی نظرت رو در مورد عشق و نوع نگاه کردن به اون عوض کن .. و اما گفته بودی که چرا تا تقی به توقی می خوره هی میگم نمینویسم .. این ننوشتن دلیلش عاشقی نیست .. دلیلش اینه که می بینم که تو و آبدارچی یا حس و حال نوشتن ندارین یا این که جای دیگه ای هستین و کار دیگه ای دارین .. من سبک نوشتنم یه جوره هنوز روی همون پای چوبی که بودم ایستادم و یه بند حرف خودمو می زنم وقتی می بینم شماها حال ندارین خب منم دیگه اینجا نمی نویسم چون این بچه ها واقعا یه وقتا حس می کنم که از این همه که من درباره عشق می نویسم خسته میشن ولی چه کنم من همینم ، این وسط گاهی وقتا مطالب تو و آبدارچی یه تنوعی ایجاد می کرد توی این فضای یه نواخت ولی حالا دیگه اون هم نیست چیزی حدود یه هفته این وبلاگ رو هیچ کدومتون آپدیت نکردین می دونم شما هم درگیر هستید و من هم به همین خاطر میگم بهتر که من هم دیگه ننویسم تا آبدارچی خودش خسته بشه و قاط بزنه و همه چیز رو پاک کنه (نهایت کاری که این بشر می کنه همیشه همینه میزنه فقط کاسه و کوزه رو بهم می ریزه) .. اما نکته ای که این وسط می مونه خود آبدارچیه .. از روزی که بهش گفتم یه چند روزی باهام تماس نگیر چون تلفنم پیش خودم نیست اولا فکر می کنم یه جورایی دور شده دوما توی متن قبلی باز حرف از سکوت زده هیچ وقت از سکوت این بشر خوشم نیومد چون می دونم یه باره میاد می زنه دنیا رو خراب می کنه (بس که لامروت کوچولویه) در عین حال پروردگارا هر جا هست به سلامت نگاه دارش ..
والسلام
سلمان
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عشقا باهخم فرق دارن همجوره تو عشق یه مادر و با یه معشوقه مقایسه می کنی همه اونا فرق دارن یه مادر بچه اش از گوشت و پوستشه اصلا خود خودشه توی محبت به فرزند هیچ ضرری نیست حتی اگه فرزندت نا خلف باشه اما اما توی این عشقایی که تو و خیلیای دیگه تو فکرشونه حالا با یه سری کلمات الهی قاطیش می کنن خیلی ضرر بوده که متاسفانه عاشقا به جون می خرن یکی به خاطر عشقش خودشو می سوزنه نجاتش می دن مثه سگ پشیمونه که چرا اینکارو کرده سلمان تو رو خدا عاقلانه تصمیم بگیر خواهش می کنم تنها عشق کافی نیست نیست نیست نیست توی هر شرایطی باور کنین بغض نمی ذاره ادامه بدم بای
بازم سلام . حرفای رو یا درسته هم اینجا هم متن قبلی که سلمان نوشته . عشق دیونگی داره ولی عقلم میخواد . یا حق
راستی سلمان خدا کنه همیشه قاط باشی تا حرف دلت بیاد .
د خب منم با افسون موافقم یکم از اون پسر عموت کی بود آهان همون میتی یاد بگیر d:
عجب .. ولی رویا خیلی از عشقهای مادر فرزندی رو هم دیدم که اتفاقات بدی افتاده .. ولی اون اتفاقات بد چه ربطی به عشق داره .. من میگم عشق همش خوبیه اگه بدی توش دیده میشه واسه اینه که عشق رو با زندگی قاطی می کنیم
سلمان جان عزیزم عشق همش خوبی نیست متاسفانه همین فکر هستش که اغلب ماها اشتباها به طرف عشق به یه جریان غیر قابل کنترل کشیده می شیم معلومه که عشق و باید و نخواسته قاطی زندگی کنیم چون ما داریم تو این دنیا زندگی می کنیم جایی که معنویات کمتره جایی که مادیات قابل هضم تره مسلما اگه همه ما می مردیم و اون دنیای دیگه زندگی می کردیم البته با این تفاسیری که می گن تو عالم بعد از مرگ هستش ( راست یا دروغش نمی دونم ) اونجا معنویات ارزش بیشتری داره اصلا میشه زندگی روزمره اما فعلا داریم با مادیات و دنیا و ادمای مریی و چیزایی که مختص این دنیاست سر می کنیم گول عشق رو نخور عشق به تنهایی افیونه
عشق باید به موازات زندگی باشه . اگه قاطی زندگی شد دیگه اون عظمت و پاکیش رو از دست میده
د ر مورد عشق مادر و فرزندی هم بگم این عشقو خدا به محض اینکه مادر فهمید بارداره درونش میذاره ( بماند که گاهی مادران دچار افسردگی شدید می شن وقتی می فهمن دارن مادر می شن ) پس دست خود ادم نیست از همون اول فعال می شه اما عشق به معشوق یا هر چیز دیگه ما در شدت و ضعفش دخالت داریم اگه ما به عشق به عنوان یه نیاز قابل کنترل مثه همه نیازای دیگه نگاه کنیم به عنوان مسیری که هر کسی باید ازش رد بشه ولی اگه کسی تو این مسیر خیلی خودشو معطل کرد خطر ناکه عشق مثه یه تونله اکه باید سریع رد بشی اگه توش موندی خطر داره نه فقط خودت واسه بقیه که دارن می گذرن از تونل که رد شدی می تونی وایسی
چه بسیار مادرانی که فرزندانش را با بی مهری رها کردند .. ایا در درون ایشان مهر مادری نبود؟؟