بسم حق

توی دل یه دشت ٫ یه جاده آسفالته با هزار تا جاده خاکی ؛
توی دل این جاده ٫ یه خط سفیده با هزار تا خط تیره ؛
این خط از نور میاد و به همون نور هم منتهی میشه ؛
از اونجایی که خطه پس دایره نیست و خودش رو هم قطع نمی کنه ؛
سرم داره گیج میره .
یکی توجیه می کنه که این نور همه جا هست اما در ابتدا و انتهای این خط بوضوح دیده میشه ولی مگه میشه نوری باشه و دیده نشه شایدم چشمای من بسته ست ولی هر چقدر تلاش می کنم چشامم از این بازتر نمیشه . یعنی هنوز توی افکار خودم درگیرم ؟ هنوز هم اون خط رو درست ندیدم ؟
نکنه برای دیدن نور هم باید چراغ قوه داشت ؟ لطفا یکی یه شمع بده به من ...  

پدرخوانده
نظرات 2 + ارسال نظر
لوطی پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:57 ب.ظ

سلام خوبی پدری .
شاید انقدر نورانی که چشمتو زده تو تاریک میبینیش سیاه شاید ببینیش تا حالا شده بتونی برای ده دقیقه به جوشکاری نگاه کنی اگر تونستی امتحان کن انقدر نورانی که بعداز یک دقیقه چشمت به سیاهی میره که اصلا دیگه نمیتونی ببینیش اگر کور نشی خیلی .پس احتیاجی به شمع نیست باید چشمهات ببندی تا نور اون اذیتت نکنه همیشه نباید چشم هارو باز کرد ..........

کتایون پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:36 ب.ظ

...و ....سلام
لحظه ای چند به خورشید نگه کردم

پس از آن

دیده را بستم

زیر پلک من

نقطه ای گرد و سیاه

چرخ زد ، چرخ زد و چرخ زد و دایره شد

مثل سنگی که در آب اندازی

و ازو دایره ها برخیزد

و ازو دایره ها بگریزد

نقطه ای گرد وسیاه

چرخ زد ، چرخ زد و چرخ زد و دایره شد

چشم واکردم و خورشید شدم


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد