فقط حق را  جمیل یافتم


سلام . سلامی  به گرمی وجود خودم که از  هوای  الان اهوازم گرم تر عرق درار تره

نمیدونم از کجا شروع کنم

ولی این دو سه ماه همی دنیا رو سرم خراب بوده تا دیروز که خودمم پخ پخ

والا الان  با چه روی دارم مینویسم نمیدونم .


فقط  بگم واقعا تموم شدم اون از دیروز ظهر که بیان بار آدم میکنن  اونم از شبش نمیدونم تو چه فکری بود که این بهم گفت اون خبر بد رو بهم داد بعد خیلی آروم میگه  فکر میکردم مثل خودمی برات دیگران فرق نکنن بهش میگم خب خوبه پس بینه منو  تو نباید فرقی باشه ............


دا غونم داغون داغون  

نمی دونم چی بگم


ولی الان بهترین چیزی که بهم میچسبه مرگ  به خدا بهترین چیز همین مرگه


نمیگم اینجا تعطیل ولی چند وقتی نمیخوام از کسی خبر بگیرم کسی ازم خبر بگیره  میخوام چند روزی راحت باشم نمیدونم شاید همین فردا حالم برگرده سر جاش شایدم مثل پارسال سه ماهی طول بکشه خوبیش این بود پارسال کسی خبر نداشت دارم میرم فقط بچه ها بهم میگفتن نیستی کار رو بهونه کرده بودم ولی  الان نه میخوام رک بگم بد طور تو سری خوردم از روزگار  جاش درد میکنه چند روزی  استراحت میخوام به خودم بدم ..

اینجام تعطیل نیست نمیدونم بقیه چه میکنن ولی من بر میگردم


از مهدی خان هم یه خواهشی دارم این شعر برای من کاملشو پیدا کنه و بزنه اینجا

خداوندا ... اگر روزی ز عرشت بزیر آیی و لباس فقر پوشی
    وبرای تکه نانی غرورت را بزیر پای نامردان بریزی 
         زمین و آسمان را کفر گویی

این شعر از (( کارو )) هستش اسمش نباید زیاد غریبه باشه اگر هرکی دیگه دارتش برای سلمان یا مهدی یا افسون بفرسته اونم لطف کنن بزارنش اینجا ......


البته باید قول بدن کامل بنویسنش خودم داشتمش ولی خب  همشو کامل حفظ نیستم




تا.......به امید دیدار خودتون نقطه چینو پر کنید



آبدارچی


این قسمت پایین رو خودم به شخصه نوشتم .....
افسون
تا فرداهایی بهتر و بهتر و بهتر
خدانگهدار
نظرات 14 + ارسال نظر
رویا دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:49 ق.ظ http://hezarharf.persianblog.com

سلام لوطی کسی نمی دونه چی شده اما من که می دونم فقط می گم داری اشتباه فکر می کنی بسهههههههههههههههههههههههههههههههههههه از دستت عصبانیم من خودم می دونی چه مشکلی دارم یه زندانی ازاد نیستم می دونیییییییی تو رو خدا اینجووری نگو دیووووووونههههههههههههه دیگه جای خالی واسه این حرف تو رو ندارم فعلا بذار خالی بشم بعد با این حرفا پرم کنننننننننننننننننننن بسه من هنوز تکلیفمو نمی دونم تو ررو خدا مشکلمو دوتا نکن نمی دونم با مشکلاتم یه جا بجنگم بهم مهلت بده دیووووونهههههههههه تو چرا دیگه ؟ به خدا بجون پسرم یکی یه دونه ام اصلا فکر نمی کردم اینقد ضعیف باشی باور کن جدی می گم دیگه خسته نشدم از این نفهمه اون بفهمه این حرف نگو اینو بوگو بس کن

نسیم دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:57 ق.ظ

سلام به همه بچه های روزی من خیلی وقت بود اینجا سر نزده بودم ولی در کل وبلاگ خوبی دارین همینطوری ادامه بدین امیدوارم همگی موفق باشید و حال ابدارچی هم زود خوب بشه و برگرده

۶۶۶ سعادت ۶۶۶ دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:05 ق.ظ http://sg666.persianblog.com/

مارو باش یک سال و اندی رفیقهامون کی ها بودن و خبر نداشتیم ... هردم از این باغ بری میرسد ... بابا حالا یکی یه گهی خورده یه عشقی کرده ...لذتش رو دیگران میبرند اعصاب خوردیش رو تو باید بکشی؟ مطمئن باش اون موقع که داشته عشقو حال میکرده یاد تو نبوده ...حالا تو هی خودت خون خودت رو بخشکون... خیلی ببخشید این حرف رو اینجا میزنم جاش اینجا نیست ... ولی اگر چیزی که شنیده باشم خالی بندی نباشه ..من جای تو بودم لوطی اینقدر حرص و جوش نمیخوردم ...فقط یه کلمه میگفتم به تخمم...این رویا هم یه جوری حرف میزنه انگار حکم اعدام براش بریدن...خدا وکیلی شما دوتا چرا اینجوری شدین برام جای تعجبه...

فرشته دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.harfhayedoostane.persianblog.com

سلام لوطی با معرفت
از خوندن وبت ناراحت و نگران شدم
ن می دونم قضیه چیه ولی هر چی هست بدون حق پایدار هست و همیشه نمایون میشه و اگی منو محرم دونستی در جریان بذار
موفق باشی

بای

[ بدون نام ] دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:15 ق.ظ

روزگار غریبی ست نازنین .. دو روز تلفن من دست خودم نبود از عالم و آدم بی خبر موندم .. نمی دونم چی بگم .. ولی واقعا دیوونه خونه شده این دنیای نت .. والسلام

افسون دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:00 ب.ظ

تا فرداهایی بهتر و بهتر و بهتر
در پناه حق

هانی دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:11 ب.ظ http://xanthippe.persianblog.com

سلام منه بدبختو باش که میخواستم با کی درد دل کنم من که خبر ندارم چی شده برات دعا میکنم که حالت خوب بشه ولی این رسمش نیست یادت باشه یکی طلب من تا وقتی که حالت خوب شد خدمتت برسم

عزیز از مشهد دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:38 ب.ظ

سلام داش بهنام .شعرو تا همون جاش بلد بودم ولی سعی میکنم برات گیر بیارم . نمیدونم چی شده ولی امیدوارم هر چی هست زودتر همه چی روبرا بشه

رویا دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:56 ب.ظ

سعادت انگاری از مرحله خیلی پرتی مطمینا این کامینتت مال قبل از تماس با کسری است اونکه تعریف کرده نکرده؟ پس قضیه من جدی تر از این حرفاست

UnF0RGivEN دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:08 ب.ظ http://sg666.persianblog.com

ملت سلام عجب خر تو خری شده واقعا اون از برنامه ایرج خان که یه ملتی رو گرفتار کرد اینم از حاج بهنام ولی خدایش یه جورای خندم میگیره بهنام از کار تو ولی خب .......... اوکی ملت تا می تونید خوش باشید ارادت گونی گونی

سلمان دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:13 ب.ظ

سلام .. اولا هر مشکلی راه حلی داره این هم حل میشه منتها نیاز به کمی زمان داره و البته فکر درست .. دوما گذاشتن و رفتن هیچ کس توی یه همچین وضعیتی کاری رو درست نمی کنه نمی دونم درد چیه ولی درمون دست خودته .. افسون جان شما هم مطمئن باش با رفتنت هیچ چیز رو درست نمیکنی .. رویا جان شما هم امیدوارم مشکلت حل بشه .. هانی جان امیدوارم تو هم مرهم درد دلت رو پیدا کنی .. نمیگم حتما به زبان نماز ولی حداقل به زبان اون شبان توی شعر مولوی هم که شده با اون بالایی که کارگردان این نمایشه حرف بزنین .. اینقدرا جبار نیست که رحمانیت یادش بره .. امیدوارم نگین اینم دلش خوشه ، که اگه بیشتر از شماها مشکل نداشته باشم ، کمتر هم نیست (خودم به شخصه یعنی مشکل) .. در عین حال امیدوارم باز روزهای خوش به سراغتون بیاد .. شاد باشید .. والسلام

باران دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 07:51 ب.ظ http://.

اگر روزی از عرشت به زیر آیی و لباس فقر پوشی و برای لقمه ای نان غرورت را به پای نامردمان ریزی..زمین و آسمان را کفر میگویی.نمیگویی؟
خداوندا اگر در روز گرماگیر تابستان تن خسته خویش برسایه دیواری به خا ک بسپاری و اندکی انطرفتر کاخ های مرمرین بینی..زمین و آسمانت را کفر می گویی ..نمی گویی؟؟
خداوندا اگر با مردم آمیزی..شتابان در پی روزی..ز پیشانی عرق ریزی..شب آزرده دل و خسته..تهی دست و زبان بسته به سوی خانه بازآیی...زمین و آسمانت را کفر میگویی..نمیگویی؟؟
خدایا خالقا بس کن جنایت را..بس کن تو ظلمت را...
تو خود در قرآن جاویدت هزاران وعده دادی..تو خود گفتی که نامردان بهشتت را نمیبینند...ولی من با دو چشم خویشتن دیدم که نامردان زخون پاک مردانت..هزاران کاخ می سازند...
خدایا خالقا تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرماید تو اورا با صلیب عصیانت مصلوب خواهی کرد..ولی من با دوچشم خویش دیدم پدر با نورسته خویش گرم میگیرد..برادر شباهنگام از آغوش خواهر کام میگیرد...نگاه شهت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد..قدمها در بستر فحشا میلغزد...تو خود سلطان تبعیضی..تو خود فتنه برانگیزی..

اگر در روز خلقت مست نمیکردی یکی را همچو من بدبخت..یکی را بی دلیل آقا نمی کردی.جهان را اینچنین غوغا نمی کردی.
هرگز این سازها شادم نمی سازد.
دگرآهم نمیگیرد.
دگر بنگ و باده و تریاک آرامم نمیسازد.
شب است و ماه می رقصد.ستاره نقره می پاشد.

من اما در سکوت خلوت خویشتن...آهسته می گریم...!!!
من اما در سکوت خلوت خویشتن...آهسته می گریم...!!!


(برای همه دلهای تنگ مثل دل من)

نربدال دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:42 ب.ظ

بابت همچیز ممنونم . چه اونای که زنگ زدن داغمو تازه کردن چه اونای که آرومم کردن . فکر کنم بهترین کار کاری که سلمان گفت تو رو خدا ببخشید این سلمانم شده سنگ صبوره من ظهری خیلی اذیتش کردم شرمنده .. نمیشه همیشه آدم خوش باشه ... یه جا کم میاره منم مثل همه به خدا کم اوردم ولی سعر میکنم دیگه درد انتقال ندم . برای یکی از بچه از ته دل دعا میکنمممممم .. امیدوارم هرچه زود تر مشکلتون حل بشه چیزی نشدن ی نیست همچیز امکان داره ژس به همون یه امیدی کوچکی که دارم دستم میبرم بالا دعا میکنم امید وارم حال مادر عزیزتون هرچه زودتر خوب بشه ..............................................

باران دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:26 ب.ظ

می دونید الان این آخر شبی که داره بدجوری بارون میباره خندم گرفته از این نسیم خوب که توی این هیرو ویر اومده میگه وبلاگ خوبی دارید.همینطوری ادامه بدید.وای خدا نسیم خیلی باحالی بخدا.باز خوبه نگفت لوطی به من هم سر بزن..بچه ها بخندید.لوطیتون بازم میاد.آدمه دیگه همش که نمیتونه بخنده.یک کوچولو بذاریدش با خودش خلوت کنه.خوش باشید به قول این کسری که گونیهای ارادتشو بی دریغ داره میبذلونه.شب همگی خوش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد