فقط حق را جمیل یافتم

این ترانه از سندی میشناسینش حد اقل اسمشو شنیدید ترانش همیشه برام جالب بوده کلا سبکش خیلیباحاله خودتون بخونید
فقط اینو بدونید  اینو یه بچه اهوازی یا بهتر بگم خوزستانی گفته یه شهری توی ایران به نام مسجد سلیمان با اهواز یک ساعت خورده ای فاصله داره اولین چاه نفت رو انگلیسی ها توی این شهر زدن دوریه دارسین فکر میکنم باشه  یه چیزه باحالی که هست خیلی ها وقتی میخوان مثال بزنن که این قدیمی به درد نمیخوره  میگن این که مال دوره دارسینه
وقتی میرید توی این شهر فقط بوی گازه که به مشامتون میخوره نفتم که داره سنگم داره سنگهای پی ساختمون
اطراف این شهر مردم با فقر بسیاردارن زندگی میکنن فقر نه اینکه ژول ندارن حتی سواره ماشین بشن نه فقره این که دمپای ندارن نون ندارن بخورن دو سال پیش تلویزیون یه تیکه ای از این که حتی نمیشه گفت روستارو نشون داد که چند نفر داشتند مثل انسانهای اولیه زندگی میکردند
نمیاینده مردم اونجا گفت این که خوبه به مجریه تلویزیون گفت این که خوبه جای رفتید که راه برای ماشین بود جاهای هست که حتی نمیشه با ماشین برید اونجا که مردم از این بدتر هستند
حالا این ترانه  پایینو بخونید


یادم میاد آد آد آد آد آد
خا بیده بود به روی تخت با صورتی زرد به سقف اتاق نگاه میکرد
دستاش جون نداشت حرکت کنه می دونستم به بچه هاش فکر میکنه
آه چقدر به داروخانه ها رفتیم جواب نداریم شنیدیم
میگن فقط تو بازار سیاه داروهای خارجیا
میگن شهرمون پول نداره واسه همشهریاش دارو بیاره
تو مدرسه بهمون گفتن شهرمون نفت داره گاز داره سنگ داره
آه پس اینهمه ثروت کجاست توی صندوقچه های کیاست
چند نفر باید ازبیدارویی  بمیرن تا دزدارو بگیرن
یادم میاد یادم میاد پدره دستش خالی بود
وقتی اون رفت برمزارش گل گذاشتم مادر
یادم میاد یادم میاد پدر اصلیم ماهی مرد روی عکسش گریه کردم مادر
فضای سرد راهروی بیمارستان یا بهتر گورستان
تا چشم دکتر به مریض افتاد گفت اول پول میخواد
خودمون باید آمپول کزاز بخریم باید به دلار پول بدیم
باید از خارج برات دارو بفرستن خیرات بفرستن
میگن افراد خییر به مردم کمک کنن
تا کی دکترا باید از خارج دارو صدقه کنن تا کی
پس شما چکاره اید پول شهرمون کجا میره کدوم حساب بانکی میره
به ارواح خاک اون مرحوم خدا ازتون نمیگذره
یادم میاد یادم میاد پدره دستش خالی بود
وقتی اون رفت برمزارش گل گذاشتم مادر
یادم میاد یادم میاد پدر از بیماری مرد   
روی عکسش نازنینش گریه کردم مادر
یادم میاد یادم میاد پدره دستش خالی بود
وقتی اون رفت برمزارش گل گذاشتم مادر
یادم میاد

 

نظرات 12 + ارسال نظر
فرشته چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:44 ب.ظ

سلام هنوز نخوندم متنت رو ولی از نوشته های قبلیت می دونم که این یکی رو هم خوب نوشتی موفق باشی

افسون چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام
اولا من اصلا از سندی خوشم نمی یاد شما چرا در مورد اون نوشتی
بعدشم مسجدسلیمان رگ حیاتی این مملکته
اولین سرمایه هایی که ایران باهاش ساخته شد از خاک مسجدسلیمان زده بیرون
حالا این سرمایه ها واقعا کجا دارن می رن الله اعلم من مسجدسلیمان تا حالا نرفتم ولی میگن تازگیها شهر رو دارن تخلیه می کنن چون جاجای زمنیش داره گاز فوران می زنه بیرون . ایل بختیاری کوچ قشلاق ییلاق اونا چادرهای اونا رو ایام نوروز وقتی از اهواز می زنی بیرون می تونی ببینی زندگی ساده بی ریا و سالم
خوش به سعادتشون

فرا چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:03 ب.ظ http://gastby.persianblog.com

باور کردنی نیست که هنوز تو این مملکت چنین جاهایی وجود داره

؟ چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:37 ب.ظ

اااااااا نکنه من خواب دیدم؟الان اومدم دیدم این وبلاگ بسته شده.یک کم رفتم فکر کردم برگشتم یک چیزی بگم دیدم این وبلاگ هنوز برجاست یکی به من بگه خواب بود؟

سیدرضا چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:59 ب.ظ http://yahooha.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری
به وبلاگ حقیر ماهم سری بزن
مطالب خوبی داره
مرسی

ستاره چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:12 ب.ظ http://www.3tarebaroon.blogsky.com

جالب بود...

سلمان چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:39 ب.ظ

یادم باشه اومدم خوزستان یه سر به اینجا بزنم ببینم چقدر از بقیه ایران بدوی تره (چشمک)

گلتاج چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:01 ب.ظ http://hezarharf.persianblog.com

مال خومونه مسجد سلیمون شهر خومونه مسجد سلیمون............. ( دو نقطه دی انگلیسی)هههههههه دی انگلیسی رو داشته باشین هههههههههههه

آبدارچی چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:45 ب.ظ

سلام اینجا رسما تعطیل شد ارشیو از الان ساعت ۴:۳۷ دقیقه شروع میشه به پاک شدن برای همیشه خدا حافظ اینجام یه عتراف کنم حرفه کتایون درست بود تو عمرش یه حرف درست زد اونم همین بود ببخشید اینم همه میدونستن اون به زبون اورد وگرنه چیزی غییر از این نبود بابای برای همیشه

آبدارچی

[ بدون نام ] جمعه 1 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:56 ق.ظ

خوابیده بود!

90290 دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://90290.mihanblog.com

اخبار لحظه به لحظه ورزش ایران و جهان در وبلاگ:
http://90290.mihanblog.com

برای مشاهده آنلاین بازی های ورزشی کلیک کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد