و من نفهمیدم که چرا همیشه دروغهای تو رو باور می کردم .... 



                                         به فرهاد گفتن که بیستون رو بکنه
                                            به من هم گفتن که دل بکنم 
                                                کدوم یکی سخت تره ؟




نظرات 14 + ارسال نظر
باران/ شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:34 ق.ظ http://manzelgah.blogsky.com

...اااااااا منو باش دوساعت برای مطلب قبلی نظر دادم حالا میبینم که اپدیت شده..

باران/ شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:24 ب.ظ http://manzelgah.blogsky.com

باز یکی گفت چرا؟؟
باز یکی گفت نفهمیدم...

آبدارچی شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:14 ب.ظ

سلام
زیر این مطلب امضا نشده . نوشته از من نیست ولی خب ژانوشته هم نداره عادت کردیم به ژا نوشته ولی افسون خانومی خیلی عالی نوشتی در یک جمله کوتا تمام اتفاقای که برات افتاده بود نوشتی کاش منم میتونستم اینطوری مینوشتم .......

آبدارچی شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام .راستی بچه ها دوروزه دیگه حرفای ناگفته یک ساله میشه . چی میخواستیم چی شد چه تو فکرمون بود چی شد . ولی یه چیزی میدونم با همین حرفای ناگفته بود که بعضیا به سر سامون رسیدن اگر قبول دارن سر سامون چی هست یا هرچیزی دو روزه دیگه تولد حرفای ناگفتسن اون موقع ها یادم این جا مال کسی نبود حرفاش فرق میکرد ولی الان اینجا شخصی شده و منهم از این موضوع خیلی بدم میاد که بگم اینجا شخصی پس اینجا هنوز جای عمومی هست یادش به خیر تا دوروزه دیگه خیلی حرفدارم بزنم ولی تا دروزه دیگه سکوت میکنم بعد حرفامو میزنم به امید اون روز یعنی دوروز دیگه خدا نگهدار

افسون شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:40 ب.ظ

باران جان
خودم هم معنی این چراها رو نمی فهمم
هیچوقت نفهمیدم
هیچوقت هم نخواهم فهمید

سلمان شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:57 ب.ظ

اگر ساکتیم دلیل بر نبودنمان نیست .. خواستید نوشتم نخواستید ننوشتم .. من هستم چون متاسفانه باید باشم ولی این بودن............. بیخیال مرد .. دوره مردی گذشته .. منم یه نامرد .. خوبه؟ .. حالا بیا و این کامنت رو پاک نکن .. بذار همه بدونن اون نامرد منم .. خوبه؟ .. ما که از همه خوردیم تو هم بزن .. کیسه بوکس یادته؟ .. آره اون نوشته اول رو خوندم ولی اون شعر : «گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر............بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر» .. این یه بیت شعر یه ایراد کوچولو در اندازه گاف های علی دایی داره .. اونم اینه که «میخانه اگر ساقی صاحب نظر داشت ...... میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت» .. نه مرد .. من هنوز هستم گفته بودم با این که از اینجا برم حاضرم بنویسم ولی نخواستی .. سر و سامون گرفتن هم خوبه .. خوووووووووووووووووووووووب .. دلتون شاد تا ابد .. جشن تولد وبلاگ رو هم تبریک میگم پیشاپیش .. به امید روزی که جشن یک صد سالگی خودت و پسر گلت و از همه مهمتر ازدواجت رو بگیری .. والسلام ببخشید که شد بی سلام

سلمان شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:06 ب.ظ

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت ..... میخواری و مستی ، ره و رسم دگری داشت

افسون شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:14 ب.ظ

تو برای ما همون قدر عزیزی که بودی
شاید مشکل از ما و عدم توانایی ما در ابراز علاقه مون به تو بود یا شاید هم عدم لیاقت ما در دوستی با تو
خدا می دونه
خدا خودش بهتر می دونه

صبورا(سنجاب) شنبه 21 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 08:21 ب.ظ http://saboorajanam.persianblog.com

سلام.حالتون خوبه؟ افسون جون خوبی نازنینم؟....جناب لوطی خان بزرگ....قربان ما هم جزو اون عده ای هستیم که یه ساله شدن ایران روزی برامون مهمه ....مارا هم به لیست مهمونای تولد اضافه کنین......(چشمک) ....موفق باشین....خدانگهدار

باران/ یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:13 ب.ظ http://manzelgah.blogsky.com

من اعتراف میکنم که پیش از این نوشته ها رفته بودم توی فکر افسون بانو.اوهوم.نه بخاطر فضولی.بخاطر گل..آره یک تیکه گل سفال دیدی چطوری شکل میگیره؟من و تو همون گلیم.همه ما داریم شکل میگیریم.بعضیا خیلی زود شکل میگیرن تو همون قالب خشک میشن.خب بعضیا سخت تر شکل میگیرن.چی میخواستم بگم؟افسون قصه را سریالی تعریف میکنیا.یک کلمه میگی میری.تا بعد از مدتها دوباره جملش میکنی.یعنی میشه یک روزی کاملشو بگی؟
****اگر چیزی را مصرانه میخوای اونو رها کن..اگه به تو برگشت مال تو بوده وگرنه هیچوقت عاشقت نبوده***این جمله مال یک فیلمه.یک کمی بهش فکر کن دختر صبور من.

افسون یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:23 ب.ظ

باران جان
اعتراف می کنم که شهامت تو رو در گفتن حقایق زندگیم نداشتم
وقتی که متن اسپایدر تو رو خوندم واقعا لذت بردم

مهربانو یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 05:51 ب.ظ http://mahemehr.persianblog.com

تولد تولد تولدتون مبارکککککککککک. سلاممممم. خوبین شما لوطی عزیز. خوبین شما افسون جونممم؟ تولد وبلاگتون مبارکککککککک. ایشالا صد ساله بشههههه. یادش بخیر اولاش یه پدرخونده بوددد..... یه آبدارچی مهربون بود...... یه دریا هم بود اگه اشتباه نکرده باشم.... اولا اینجا خونه دیوار به دیوار خونه من بودددد..... میخواسم دیوار مشترک خونه هامونو خراب کنمممم......یادش بخیرررررررررررررررررررررر. راستی ۱۲ روزه دیگه تولد یه شازده کوچولوههههه. منکه یادم نیستتتت( زبون) . چی نوشتم اینجل خودمم نمیدونم. قاط زدم ظاهراااااا. اوههههههه یه مدت نه به وبلاگم سر میزنم نه برای کسی پیغام میزارمممم. خب فعلا خدانگهدارر.

رویا دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:33 ق.ظ

بیستون کندن خیلی سختره

امید چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:59 ق.ظ http://taje-taraneh.persianblog.com

سلام افسونی...خوبی خانومی؟ به نظر من دل اگه دل باشه کنده نمیشه مگه به صاحبدل برسه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد