فقط حق را جمیل یافتم

سلام
حرف من با پدر  خوانده هستش

نمیدونم داری در  مورد چی حرف میزنی . من اینتارو نوشتم که بچه هام بیان نظر خودشون در مورد این نوع عشق بنویسن . من از خیلی وقته عشقهای که توی فیلمهای علی حاتمی بوده برام سئوال برنگیز بوده .

خودتم خوب میدونی

 عشق آ سید مرتضی به طوبی یه عشق ممنوع هستش ولی خب نمیتونه جلوی خودش  رو بگیره

درر فیلم بابا شمل شوکت زن باباشمل بوده ولی لوطی حیدر عاشق شوکت بوده  عشق لوطی حیدر به شوکت الملوک  یه عشق ممنوع بوده

فیلم سوته دلان مجید با این که عاشق  سینه چاک اقدس  بوده ولی آخر فیلم میبینی با چه فلاکتی میمیره عشق مجید به اقدس یه عشق ممنوع بوده
 
  فیلم قلندر  قلندر عاشق خواهر خودش میشه این چه نوع عشقی همشونم برای عشقای خودشون خودشون رو میکشن  یعنی ثابت میکنن که بابا واقعا عاشق بودن به عشقشون نمیرسن ولی خودشون رو میکشن 

نمیدونم  باید اسم این  عشقارو چی گذاشت 

حالا جای این حرفا بگو عشق آ سید مرتضی درست بوده کار آ سید مصطفی درست  بوده یا کار همین طوبی  

برای  من بگو ببینم سه تاشون یکیشون بلاخره باید کارش اشتباه بوده باشه درسته


یکی اینو برای من توضیح بده تا بعد برسیم به  بقیه داستان


بعداز  اینم فیلم سوته دلان تیکه های  ازش مینویسم البته سوته دلان نوشتنش  خیلی  سخته فکر  نکنم چیزی شو بشه از قلم انداخت چون توی فیلم سوته دلان سه دسته داریم

عشق مجید به اقدس 
عشق فروغ الزمان  به حبیب
عشق  کریم  به پرندش
عشق حبیب به برادرش مجید

و همگی بابت عشقاشون کاری  میکنن که زندگیشون از هم میپاشه خوب یادته



پس فعلا یکی بگه توی این سه نفر آ سید مصطفی ، آ سید مرتضی ، طوبی ، یک نفر یا دونفر از اینا کارشون اشتباه بوده

آسید مصطفی وققتی میبینه مرتضی با دختری  که قرار بوده اون باهاش ازدواج کنه خودش رو میکشه کنار  کارش درست بوده

آ سید مرتضی مرد بوده برای  خودت پا بند به اخلاقیاتب که وقتی مس بوده میگه یه جای کار خرابه

طوبی چطور وقتی با عکس آ  سید مصطفی حرف میزنه وقتی مرتضی رو میبینه عاشق اون میشه


یه جای کار میلنگه علی  حاتمی  خوب این سه تارو  نشون داده من توش  موندم


لطفا بخونی طوقی رو یه توضیحی به منم بدید


آبدارچی

فقط حق را جمیل یافتم

طوقی قسمت دوم

 

آسید مرتضی طوبی رو برای خودش عقد میکنه

 

جواد خالدار به عباس گاری چی خبر میده که امروز آ سید مرتضی میاد کاشون اونام منتظرش که انتقام بگیرن

همون شب توی  پارک عباس گاریچی که خودش جرات رو در روی با مرتضی رو نداره جواد میفرسته جلو که اونم  جرات نداره پا به فرار میزارن

 

همه توی خونه ا سید مصطفی دارن بسات عروسی رو بر پا میکنن

شب همه خواب هستند آ سید مرتضی یواشکی میره تو پشه بنده طوبی با تو با حرف میزنه ادای زن شوهرهای  در میارن که با هم دعواشون شده  بعد آسید مرتضی اسم طوبی رو صدا میکنه طوبی اسم آ سید مرتضی رو بی بی مادر آ سید مرتضی از خواب بیدار شده و این دلداگی دوتا  رو میشنوه 

 

فردا توی حییاط خونه آ سید مصطفی به مرتضی میگه که بی بی باهات کار داره اونم به داییش میگه که نذر داره میخواد بره قالی شوی خودش به جای اون بره پیش بیبی

 

آ سید مصطفی میره پیشه بی بی  بی بی به خیال اینکه اون مرتضی هستش نفرینش میکنه که چرا با داییت این کار کردی داییت اگر یه جو غییرت براش مونده باشه باید تیکه تیکت کنه ما جرای اون شب میگه که من شنیدم تو داشتی به زن دایت چی میگفتی همیه داستان عشق عاشقی بین اون دو نفر برای  آ سید مصطفی رو میشه

 

مراسم قالی شوی آ سید مصطفی با جواد خال دار  عباس گاریچی دارن دنبال مرتضی میگردن که مرتضی پا به فرار میزاره 

 

آ سید مرتضی میره تو یه امام زاده اونجا بس میشینه  آ سید مصطفی چاقوش میده به عباس گاریچی میگه تا وقتی اون تو کاری باهاش نداشته باشید امد بیرون کارشو تموم کنید ولی جون مرگش نکنید

 

آ سید مصطفی میره برای طوبی

 

شروع میکنه با طوبی دعوا کردن زدن اون که چرا بهش خیانت کردی  طوبی هم قباله ازدواجشو نشونش میده میگه من گناه نکردم من زنش شدم طلا که پاکه چه منتش به خاکه

 

آ سید مصطفی وقتی می فهمه چادر طوبی رو میندازه سرش میره که جلوی عباس گاری چیرو بگیره

 عباسم داره جواد رو شیرش میکنه بره کارشو تموم کنه  بهش میگه خونشو نریز بره خفش کن  اونم شیر میشه میره تو حرم بر میگرده میگه کار تموم شد

 

توی  راه بگشت آ سید مصطفی رو میبینه  عباس گاری چی به آ سید مصطفی میگه کارشو تموم کردم خیالت راحت باشه آ سید مصطفی اینو که میشنوه  با عباس دست به یقه میشه که بهش میگه کارشو جواد خال دار تموم کرد نه من جواد خال دار فرار میکنه آ سید مصطفا دنبالش


ادامه دارد


آبدارچی

فقط حق را جمیل یافتم


سلام

 

این یه تیکه از فیلم طوقی نوشته علی حاتمی

 

اگر  فیلمهای علی حاتمی دیده باشید یا سریال هزاردستان خوب میدونید علی حاتمی خوب

دیالوگ های مینویسه

 

نمونه همینی که میخوام بنویسم

 

 

 

ولی اول بزارید یه کم در مورد فیلم طوقی بنویسم

طوقی دومین  فیلم علی حاتمی بود فکر کنم در بیست دو یا بیست سه سالگی نوشتش

طوقی

 

آسید مرتضی  یه پسر کفتر باز

آ سید مصطفی  دائی مرتضی بزرگ طایفه   برای خودشم اسم  رسمی داره

 

گوهری قبلا دوست  آ سید مرتضی بوده که الان شوهر کرده

 

عباس گاریچی  شوهر گوهری

جواد خال دار شاگرده عباس گاری چی

 

طوبی  نامزده آ سید مصطفی

 

 

خب داستان

آ سید مرتضی یه کفتر میگیره یه کفتر طوقی مادرش که کور هم بوده قسمش میده که طوقی رو پر بده بره که بابات طوقی گرفت من  کور شدم

طوقی به ما نمیاد

 

آسید مرتضی میره  طوقیه رو بده دسته یه کی که دائی وسط راه میبینه  بهش میگه باید بری شیراز یه دختر دیدم به نام طوبی برام عقدش کنی بیاریش کاشون که  با هم ازدواج کنیم آسید مرتضی کلی با دایش شوخی میکنه که چی  شده میخوای زن بگیری اون وقتا که دخترای محله رو شله زرد اسمتو مینوشت میفرستادن برات ردشون میکردی حالا چی شده میخوای زن بگیری  ولی قبول میکنه

 

آسید مرتضی میره  طوقی رو میده به گوهری که جواد خال دار میبینتش

 

بعدم میره شیراز که طوبی رو عقد کنه برای دائی وقتی میرسه به شیراز میره خونه طوبی  اینا به طوبی که نگاه میکنه عاشقش میشه

بعد میفهمه که طوبی هم تا یه نظر به اون نگاه کرده اونم عاشق آ سید مرتضی شده 

آسید مرتضی  به مادر طوبی میگه مراسم کیه بهش میگه روز جمعه میگه تا جمعه خیلی میگه ساعت دیدم خوبه

آ سید مرتضی میخواد  بره مسافر خونه بخوابه که مادر طوبی  نمیزاره بعد طوبی هم از پشته در میگه  این چند شبرو بد بگذرون

یه روز که عزیز از خونه میره بیرون طوبی داره با چرخ خیاطی کار میکنه که سوزن میره تو دستش آ سید مرتضی انگشته طوبی رو میمکه بعد طوبی بهش میگه منو برای خودت عقد کنه من دلم پیشه تو

 

با هم قرار میزارن به جای اینکه طوبی  رو برای  دائی عقد کنه برای  خودش عقد کنه

 

و یه  روزقبل از  عقد آسید مرتضی که مست هم بوده جلوی آیینه با عکس دائیش حرف میزنه

 

مرتضی : سلام دائی ای والله ،ای والله ، این لقمه ای که تو، تو سفره ما گذاشتی – وگرنه من کجا و شیراز کجا ،سرتو درد نیارم دائی ، این دل لاتنوری  خودشو باخته ، دایی با توام ، پاک آقا مرتضی افتاد تو هچل نه راه پس داره نه راه پیش دایی مصطفی هر چی خودم رو زدم به اون راه دله دست وردار نشد صد رحمت به صد تا نیش چاقو همچی زق زق میکنه همیچین زق زق میکنه که چهار ستون بدنم میلرزه سرتو درد نیارم تو مایه های نامردی نا لوطی هیچی سرش نمیشه یک بی آبروی که دویومیش خودشه بد جوری خودشو باخته رسوا الله فهمیدی راحتت کنم کار آقامرتضی افتاد دست یه الف دل چی بگم حکم حکم اونه نا لوطی ....اینارو نخونده بودم  این دیگه چه رنگشه حیرونم یه آدم گنده باهاس بشه نوچه یه وجب دل آخه چرا باهاس همچین  باشه دایی اینو بهت بگم آدم آدم ول معطله ...من اینو میخوام اونو میخوام نداره باهس دید که باهاس دید که اون صاحب مرده چی میخواد این این درست نیست دایی درست نیست کار از یه جا خرابه حالا از  کجا خرابه باهاست باهاست وقتی گرفت از اوستا کریم پرسید .

دختر شیرازی، دل مارو بردی، بردی دل ما، غم ما نخوردی، چی بگم؟

آره، آره مگر من کیم؟ د درسته، حالیمه، من نه،  تو، آره تو،  تو سرت تو حسابه، چی؟ آره مچلیه،یه مچلیه، چی  میگه اون چشات دایی، چی  میگه اون چشات؟ اره ریتن تنه لاتی پیتاله آره من سیاه شدم سیاه شدم خیلی خوب مگه من مگه من مگه من خواستم، من که سرم تو کفترام  بود   کفترام،  تو،  تو، تو منو راهی شیراز کردی، تو، دایی تو منو هوایی کردی، کفترام .......

 

 

 

ادامه دارد

 

آبدارچی

بسم حق
سلام

تب مارمولک هم فروکش کرد . راستش عادت کردم چیزی رو که امروز در موردش خیلی مانور داده میشه و سر و صدا به پا می کنه رو , فردای اون روز تجربه کنم . شاید فکر کنی یه جوری قضیه لوث شده است دیگه و اون تازگی رو نداره ولی یه سری چیزها مثل این فیلم که به نظرم پر از حرف نو بود , وقتی با زمینه های ذهنی متفاوت ناشی از دیدگاه های آدم های مختلف همراه میشه , می تونه نگاه تو رو تیز بین تر کنه و دقیق تر بشی توی روابط , دیالوگ ها , حرف ها و حتی توی نگاههای اون پسرک بی زبون .

نقدهای زیادی از این فیلم رو توی روزنامه ها و مجلات یا توی سایت ها و وبلاگ ها خوندم و از این و اون شنیدم , ولی اولین باری که خلاصه ای از اون رو در حد چند سطر در یک هفته نامه خوندم ناخودآگاه به یاد ژان والژان یا همون شهردار مادلن افتادم و وقتی که فیلم رو دیدم این حس برام قویتر شد . من نقاد نیستم ولی در حد عقلم اینجوری برام تداعی شد .

نقدی ندیدم و نشنیدم که اینجوری به این فیلم نگاه کرده باشه , شاید چون من شهردار مادلن رو توی لباس یک آخوند دیدم ؛ ولی لباس چه فرقی می کنه چی باشه ؟ منم مثل رضا مارمولک خیلی وقتها که دلم پره و از همه شاکیم , دوست دارم به یکی فحش بدم و به قول آقا رضای آخوند چه کسی بهتر از همین جماعت آخوند .

اصلا چرا هر دوی اینها باید رضا باشند ؟ اصلا این دو به چی رضا هستند و رضایت دارند ؟ چه شباهتی بینشون هست جز این که هر دو بالفطره دزد یا آخوند یا یه هنرمند سفالگر یا یه هنرمند بازیگر بودند منتها هر کدوم راهشون رو جداگانه انتخاب کردند . این تفسیر ساده ای از همون کلام مبارکه که میگه : برای رسیدن به خدا راههاست به تعداد ابنای بشر .

در مورد این فیلم خیلی حرف دارم ؛ خیلی نکته ها توش دیدم ولی در حد همین چند خط کافیه . شاید بعدها به مناسبات دیگه بازهم گریزی به این فیلم زدم و مطلبی نوشتم .

 

                                   **********************

این آپدیت برای مدت ۱۵ روزه یا شایدم کمتر یا بیشتر ولی همین حدود ببخشین که بلند و طولانیه مثل همیشه خب دیگه اینا رو یه باره نوشتم چون اون وسط دیگه شاید حتی برای چک کردن آف هامم نتونم بیام (البته آبدارچی و افسون هنوزم هستن) . ولی خدایی ببینین چقدر آدمیزاد باید حالش خراب باشه که این نوشته های متفاوت و حتی متناقض رو در شرایط بنویسه که یه کتاب که از منطق و مدارهای منطقی حرف می زنه جلوش باز باشه و چند روز دیگه هم امتحان داشته باشه (البته این نوشته ها مربوط به چند روز پیشه , امتحان رو هم پشت سر گذاشتم خدا رو شکر زیاد با بقیه امتحاناتم فرقی نکرد) . یه مطلبی رو آبدارچی خواسته بود که در شماره 100 مجله چلچراغ چاپ شده بود لینکش با خودش :

اندر احوالات استفاده از شمارشگر در وبلاگ ها , 3 حالت وجود داره :

1-وبلاگ شما آنقدر بازدید کننده داره که هر کی می بینه اول از همه این که تعجب می کنه , بعد میگه بابا این چه آدم خودبین و گردن فرازیه ! بابا شما که کارت درسته , یه دستی توی جیب مبارک بکن و یه سری امکانات خوب برای وبلاگت بخر . مثلا یه Domain یا یه Host که شمارشگر هم داشته باشه . دیگه چی از این بهتر ؟ هم فاله هم تماشا . هم دات کام شدی , هم شمارشگر دقیق و مخفی داری .

2-وبلاگ شما اصلا بازدید کننده نداره . من یه سوالی برام مطرح شده , اونم این که شما که اینقدر بازدید کننده هات کمه , مجبوری جیغ بزنی من 10 تا بازدید کننده دارم ؟

3-وبلاگ شما بازدید کننده های نه خیلی زیادی داره , نه خیلی کم . از اونجا که میگن آدم باید پله پله مراحل ترقی رو طی کنه , به مورد شماره یک همین قسمت مراجعه کنید و دست را در جیب مبارک خود نمایید ! به خدا خرجش زیاد نمیشه , ماهی 2000 تومن خیلی زیاده ؟ بابا همین 40 چراغ ماهی 1000 تومن خرج میذاره رو دستتون !

نکته : ما خودمون رو جز دسته چهارم می دونیم اونایی که وبلاگشون بازدید کننده کم داره ولی زیاد هم بد نیست منتهای مراتب همینجوریش کلی به خودمون زحمت میدیم تا آپدیت کنیم و شما هم کلی زحمت میدین شاید گاهی یه نظری از خودتون تراویدید(مصدر جدید از تراوش) ؛ فلذا همینی که هستیم از سر خودمون و شما زیاده . (یکی نیست بگه مورچه چیه که کله پاچه و اینا) . رفتم تا حدود ۱۵ روز دیگه

 

شاد باشید والسلام

پدرخوانده – سلمان

فقط حق را جمیل یافتم



سلام سلام قبل از همه تولد یکی  از  با معرفت ترین دخترای چت قدیمی  خودمون یعنی  چت  روزی و وبلاگ نویس فعلی که نویسنده وبلاگ ستیزه جو  و هانیه چت روزی  رو  بهش تمبریک میگم


تولدت بهتون تبریک میگم  و
متاسفم چرا اخه چند سال پیش یعنی روز تولدتون شمارو از بهشت برین بیرون کردن

ولی خب تولدت مبارک خانومی خیلی دلم میخواست بتونم بهتون کادو بدم ولی خب رسم بوده وقتی شیرینی میخورن کادو میدن

یه خاطره بگم

برای تولد مهدیار رفته بودم تهران اونجا کلی از بچه هارو دیدم که تا حالا نده بودمشون مثل بابا رستم، ایرج، نیما چت مستر،حاج مهدی  و دوستشون ،چابک دست، سلمان خودمون و عزیز از مشهد و فرشید و کلی دیگه از  بچه های روزی  و چند تا از دخترای چت به نام های  یاسی ، سیندرلا، دوتای دیگه که یادم نمیاد  البته اسماشون یادم نمیاد ولی خب دونفر دیگه بودن که خیلی خجالت کشیدم وقتی دیدمشون چرا حالا میگم

 رویه یه میز نشسته بودم طوری که پشتم به مجلس  بود  روم به دیوار یه بارکی دیدم  دوتا خانوم امدن پشته سرم گفتن سلام بر گشتم از جام بلند شدم سلام کردم بعدم گفتم ببخشید میشه خودتون معرفی کنی یکی  از اون خانوما خیلی بهش  بر خورد حق داشت گفت مارو باش گفتیم میایم اینجا یه آشنا هست مونده بودم توش گفتم ببخشید میشه خودتون معرفی کنی من کم حافظه هستم وای وقتی خودشون معرفی کردم کلی خجالت کشیدم اونه یکی از اونارو قبلا دیده بودم ولی خب اصلا یادم نبود کسی نبود جز صدف خانومی گل گلاب و اون خانومی که با هاش  بود کسی  نبود جز همین هانیه خودمون واقعا دلم میخواد  زمین دهن باز کنه من ببلعه اخه واقعا سه شده بود من صدفی رو قبلا دیده بودم ولی اصلا به کل یادم رفته بود قیافش ولی خب اونام مقصر بودن چون خودشون گفته بودن ما نمیایم منم اصلا انتظار امدنشون نبودم


اینم خاطره اولین دیدار خودم با هانیه خانومی  هانیه جون امید وارم هرجا که هستی مشغول هر کاری که هستی همیشه خوش خرم موفق باشید تولدتم تبریک میگم امید وارم  کنار اونی  باشی که  از ته دل دوستش داری  امید وارم همیشه با هم خوش باشید خرم



خب حالا  برسیم به   خسرو  مترجمی یه مهندس که واقعا باید بهش دستت درد نکنه  بگم بابت تمام کارای که کرده اولین شبکه آموزش ای تی رو توی ماه واره راه اندازی کرده واقعا حالا میشه  همجا جار  زد دیدی ماهواره فقط برای سر گرمی نیست میشه چیز آموزنه هم باشه
خیلی دلم میخواست بتونم به این شبکه کمک کنم ولی خب هزار یک مشکل مالی واقعا به این شبکه کمک کردن  ارزش داره نه به شبکه های که فقط تبلیغ میکنن بحثای که به هیچ کس ربط نداره جز خودشون از  همی کسای که میتون به این شبکه کمک کنن در خواست میکنم که  این شبکه رو  از کمک خودشون بی نسیب نزارن  قربون همگی از  همی دوستان خواهش میکنم اگر میتونن لینکشو توی  وبشون بزارن که ارزش داره 


آبدارچی

بسم حق

سلام

 

وقتی دین رو شرحه شرحه می کنیم ؛

وقتی قرآن , این کتاب آسمونی رو به جای این که مثل یک فیلم پشت سر هم و پیوسته نگاه کنیم , مثل یه آلبوم عکس بهش نگاه کنیم ؛ (ببخشین که اینجوری مثال زدم ولی عاقلان در مثال نمی مانند و هدف از مثل زدن هم قابل فهم کردن منظور هست)

اینجوری میشه که یا ولایت رو مخصوص پیغمبر و عترت اون می دونیم یا هم که هر ولایتی رو همچون ولایت معصومین قداست می بخشیم و همچون وحی منزل می دونیم .

وقتی دین شناسان ما درگیر بازیهای حکومتی و سیاسی میشن و تبیین و صحبت در باره یه سری مسائل عالیه میشه آلت دست و لق لقه زبان کسانی همچون من , اینجوری میشه :

-         علی سر در چاه می کرد و راز و نیاز می کرد ولی چرا همون راز و نیاز رو نمی بره توی نماز شب , در قالب اون نماز بگه ؟ هدفش چی بوده ؟ چی رو میخواسته اعلام کنه ؟

-         علی نماز شبش رو ترک نمی کرد و بهتره فکر کنیم قبل از حرف زدن و تحریف نکنیم ...

-         به نماز خوندن آقا شک نکن ...

 

به کسی برنخوره قصدم توهین نیست لطفا جان کلام رو بشنوین و به این نگاه نکنین که نوشته رو چه طوری دارم میگم . منظورم توهین به کسی نیست . ما هنوز به زبان مشترک نرسیدیم اونم توی این قرن که میگن دنیا به سمت دهکده جهانی گام بر میداره . جمله ای که نوشتم هزار بار خوندم ولی نمی دونم چرا برداشت دیگری شد ناراحت نیستم چون معتقدم کلام و زبان خیلی وقتها در بیان قاصر است و ناتوان و قلم قاصرتر و از هر دو ناتوانتر من هستم که هنوز در پله های اول کلام ها و استدلال ها دارم در جا می زنم و دست و مغزم توان درست نوشتن رو نداره .

جملات رو نه یک بار که ده بار بخونیم و به هزار روش تحلیل و سبک و سنگین کنیم بعد جبهه گیری کنیم . از اینها گذشته بهترین روش برای ضربه زدن به چیزی بد تعریف کردن از اونه . کاری نکنیم که خواسته یا ناخواسته از دین بد تعریف کرده باشیم . در دافعه و جاذبه علی (ع) کسی شک نداره ولی علی همان قدر که شمشیرش تیز و برّا بود , زبان و بیانش گیرا و غرّا بود . با زبان هم سر می برید ولی به گونه ای که طرف در عین این که کوبیده میشد , جذب میشد و حرف حق رو می پذیرفت و به گونه ای برایش استدلال بیان نمیشد که اون هم بخواد لج کنه یا جبهه بگیره .

معنای ((الابذکر الله تطمئن القلوب)) رو همه می دونن برای اون نوشته (رجوع شود به وبلاگ پگاه خانوم گل) خواستم پیغامی بذارم که همون معنای سخت گفتن با خدا رو برسونه ولی به گویشی نو و به کلامی که دیدی جدید رو ایجاد کنه ولی خب شاید , شاید , شاید یادم رفته بود که این دید رو اول باید در خودم بوجود بیارم , سوتفاهمی پیش آورد . این بحثها خوبه ولی بشرط این که هدفمون به کرسی نشوندن حرف خودمون یا خراب کردن شخصیت طرفمون اونم به هر قیمتی نباشه . در مورد هدف از بحث کردن یه بار سوال کردم و دوستان هم لطف کردن و جوابهایی دادن ولی فکر می کنم لازمه که دوباره اینو بپرسم و به بحث بذارم و در انتها هم نتیجه بگیریم و بهترین نظرات رو به عنوان قانون بحث لااقل به سر در این وبلاگ بکوبیم با کثرت نظر و قبول عام . ولو مدتها بحث کنیم ولی باید بالاخره به نتیجه برسیم شاید کسل کننده بشه برای همین بینابین مطالب دیگه هم خواهیم نوشت ولی این موضوع برای یک بار هم که شده باید یه جا به نتیجه برسونیم حوصله داشته باشین و پایه باشن . (اون عزیز که گله کرده بود به بهنام عزیز که وبلاگتون یکنواخت شده و کسل کننده و بحث خواسته بود منتظرتم عزیز دل برادر)

آبدارچی:

نظرمو درباره دو تا متن قبلیت همینجا میگم اولا که ادیسون اگه نماز می خوند بهتر بود چه ایرادی داره ؟ هر چیزبه جای خودش . دین و ایمان جای خود , علم آموزی , مال اندوزی , احراز پست و مقام , اشتهار و کسب معروفیت هم به جای خود . همه نیازهای بشر در کنار هم باید پاسخ داده بشه . اگه به جای ایجاد یه تعادل مابین همه این نیازها مثلا بیشتر به برطرف کردن گرسنگی و حرص و ولع در خوردن بپردازیم , چاق میشیم به هزار و یک درد مبتلا (اینو کسی میگه که خودش کلی اضافه وزن داره واسه همین به شدت این مصیبت رو لمس می کنم) , بقیه نیازها از علم , شهرت , پرستش , نیاز مالی , نیاز جنسی و و و و .... هم همینطور . مابین همه اینها باید یه معادله برقرار کرد . در کلامی ماورایی (نمی دونم کلام قران هست یا حدیث) هست که هر کسی ساعتی (لحظه ای) رو به اندیشیدن بگذرونه , عملش همچون هفتاد سال عبادت پاداش داره . این به این مضمون نیست که من برم هفتاد سال هر غلطی خواستم بکنم و بعد بیام یه لحظه بشینم به یه چیزی فکر کنم و بعد بگم خب من هفتاد سال عبادت کردم . نه این تفکر شرایط داره و عواقب . این تفکر در عاقبت خودش منجر میشه که ما از بدی ها روگردون بشیم و به نیکی ها و نیکی کردن بپردازیم . این تفکر یه تفکر عمیق , دقیق و یقینی هست که هر تفکری رو نمیشه مشمول این حدیث دونست . پگاه عزیزم , ضمن این که تشکر می کنم که ما رو توی خونت می پذیری و اینجا هم بهمون سر می زنی باید بگم عزیز بابا کلیت حرف و جان کلام آبدارچی این نبود که نماز رو ببوسیم و بذاریمش کنار بریم هممون ادیسون بشیم .

در مورد فیلم های علی حاتمی هم باید بگم تقریبا همینجوری که تو گفتی بهنام . منم اینا رو دیدم ولی یه گیر اساسی دارم به تو اونم اینه که چه فرقی می کنه که اول علی حاتمی بود یا کیمیایی , این که اول کی توی آسمون پرواز کرد یا این که اول کی مسلمون شد . مهم اینه که از ابزار و روش و یا هر چی که هست توی هر زمینه ای که هست به بهترین نحو استفاده کرد . بهترین ریاضی دانان , منجمین , فلاسفه , اطباء و ... رو ما ایرانی ها داشتیم و اروپا توی اون روزگار درگیر حکومت و جهل کلیسایی خودش بود ولی اونها در رنسانس راهشون رو در علم یافتند (و در عوض در دین گم کردند) و از علم علمای ما استفاده کردند و رفتند و ما در الفبای فلسفه و خلقت ماندیم که اول مرغ بود یا تخم مرغ . ما خواستیم اول آخرت رو بسازیم و بعد بیایم سراغ دنیا , اونا رفتن سراغ دنیا سازی و بیخیال آخرت شدن . هر دومون باختیم ولی درد اینه که ما هم در علم پیشرفت کرده بودیم و هم آخرت رو داشتیم می ساختیم , خوب هم پیش رفته بودیم ولی خب از یه جایی دیگه یادمون رفت , راهمون رو عوض کردیم . عقب موندگی ما در علم وصنعت و فرهنگ و هر چی که هست مال اینه که به نیازهامون به یه اندازه نپرداختیم و غرب هم همینطور مشکلات خاص خودش رو داره . ولی من به اونا کار ندارم . من دلم برای ایران و ایرانی و تمدن ایران زمین می سوزه . من میخوام ایرانم آباد بشه به من چه که آمریکا رو کی میسازه من اول ایران رو بسازم بعد به فکر جهان ساختن باشم . لطفا انگ غربزده یا از خود بیگانه رو به هرکسی نچسبونین .

 

سلمان

فقط حق را جمیل یافتم


خب برسیم ه اینجای داستان که لوطی حیدر کی بوده یه شخصیت علی حاتمی رو بشناسی لوطیم میشناسی


دیروز یه گرفتاری برام پیش امد مجبور شدم خودم رو سر گرم کنم قبلا یه چتی بود ولی حالا هیچی وبلاگم درد ادم کم نمیکنه .
دیروز رفتم سراغ کتاب اونم کتاب فیلمهای علی حاتمی ده بار دیدم فیلماشو شاید هر کدوم ده بار خونده باشم ولی خب مثل غذای من میمونه وقتی میخونمشون قوت میگیرم

مسخره میاد نه

نه مسخره نیست زندگی دیروز خیلی دلم سوخت برای شخصیت های فیلمهای علی حاتمی
حاتمی اولین کسی بود که شخصیت نقش اول دوم فیلمش رو میکشت .

ولی خیلی ها میگن کیمیای این کار کرد بقیه تقلید کردن ولی خود آقای حاتمی سر یه جریانی توضیح داد که من توی اولین فیلمم هم زاد حسن کچل رو که یه طوری خود اون بود کشتم .

ولی مرگ بقیه شخصیت های علی حاتمی خیلی درداوره فیلم های قبل از انقلابشو میگم
توی فیلم قلندر بدبخت قلندر بهش میگن نامرد بی غییرت اونم خودشو میکشه وقتی میمیره همه میفهمن مرد بوده که مثلش نبوده   جریان فیلم این بود که قلندر عاشق خواهر خودش میشه وقتی خواهرشو میده به یه پهلون  به این شرط که دست بهش بزنی خونت حلاله ولی پهلون دست میزنه خونشم برای قلندر حلال میشه خواهرم برای انتقام از برادر میره ناحیه قلندرم نمیکشه خودشو میکشه بعد همه میفهمن که این خواهر قلندر نبوده ولی قلندر برای آبرو داری اون به عنوان خواهر قبول میکنه عاشقش میشه ولی نمیتون کاری بکنه ولی دیگه فاییده نداره قلندر مرده بود ..

طوقی

وقتی میفهمن آ سید مرتضی کار حرامی نکرده پاک بوده ولی چه فایده که تصمیم گرفته بود و باید میرفت چون زندگی نداشت ...

و فیلم  بابا شمل

لوطی وقتی بهش میگن تو نالوطی هستی قداره رو میکشه بهش میگن لوطی یالا قداره رو به خون آلوده کن لوطیم از درد قداره رو به خودش میزنه که میدونست و گفته بود به خودش رات تر از دیگران زخم میزنه . ولی خب لوطی نمرد بعدم همه فهمیدن لوطی نامردی نکرده خیلی لوطی بوده ..


سوته دلان رو که نگو

مجید یه پسره دیونه ولی دل پاک عاشق یه فاحشه  میش نمیدونسته وقتی با فاحشه زندگی خوبی رو شروع میکنه به داداشش ... همه میفهمن مجید یه زن خوب براش پیدا شده خوش حال میشن داداشش به مجید میگه که اون زنی که اورده بوده خونه رو بپاد فاحشه بوده  بعد مجید میفهمه  چه اتفاقی افتاده به داداشش میگه ببرم امام زاده داوود نسیده به  امام زاده داوود مجید تموم میکنه  جمشید مشایخی تو این فیلم یه چیزی از خودش میگه ولی عجب چیزی سر جنازه برادش میگه ما یه عمره دیر رسیدیم

و دیگر شخصیت های واقعی زندگی ماها خیلی دیر میرسیم خیلی


میدونم قشنگ تعریف نکردم فیلمارو ولی خودتون برید بخونید ببینید من راست میگم یا نه


آبدارچی یه عمره دیر رسیده

فقط حق را جمیل یافتم


قسمت کامنت پگاه خانومی رو اگر بخونید بچه های  خودمونی یه بحث راه انداختن منم زیاد سر در نمیارم هیچوقت نماز شب نخوندم و چون هیچوقت نماز واجباتو نخوندم آدم بدی هستم
میدونم ولی بزارید همین طور بد بمونم .......
من که چیزی سر  در  نیوردم . منظورتون از این بحثا چی نمیدونم .
  اصلا از کجا میدونید علی (ع) اون پاین چه می کرده .... حالا بگذریم از چاه
ولی یه حدیث هست که میگه  یه لحظه فکر کردن بهتر از هزار سال عبادت کردنه یه سئوال به نظر شما ادیسن،  ادیسن اگر به  جای این که این همه به بشریت خدمت  کنه میرفت دو رکعت نماز واجب میخوند بهتر نبود ........
 به نظر من ادیسنی که نماز  نخوند جلوتر از منو شما میره بهشتی که نویدشو بهتون دادن ..... خیلی  کسای هستند که دو  رکعت نماز نخوندن ولی کارای کردن که خیلیی زود تر از من شماها میرن اونجا .....
 مسجد جمکران میدونید کجاست میدونید چه کسی اونجا خاکه برید ببینید چرا مردم میرن سر خاکش راز نیاز میکنن البته  این شخص آدم مومنی بوده 

یه حکایت که میگن یه شخصی میره پیش محمد رسول الله یا محمد من ۹۹ نفر  رو به نا حق کشتم هم توشون زن بوده هم  بچه هم پیر هم جون راهی  هست که من بخشیده بشم برم بهشت محمد پیامبر میگه نه پل های  برگشته هم پشته سرت خراب کردی اون مرد  از پیش پیامبر میره داره همین طوری میره با خود فکر میکنه میبینه یه  مرد داره یه دختر بچه رو از خاک در میاره و میخواد بهش تجاوز کنه یا هرچیزه دیگه که اسمشو میزارید با خودش میگه من که آب از سرم گذشته ۹۹ نفر کشتم اینم  روش این نامرد نباید زنده باشه و اون نامرد میکشه  نوید میرسه که پیامبر برو به اون شخص بگو که تو زود تر از من میری بهشت ....... 

خیلی از  این مثال ها هست خیلی همچیز نماز  خوندن و عبادت کردن نیست 
حضرت علی فکر کنم بیشتر به جای اینکه نماز میخوند کار میکرد این نظر شخصی منه اگر قرار بود نماز شبش ترک نشه پس جای طناب کیسه های که شبا حمل  میکرد با خودش نباید  باشه روی شونه هاش ...... برید یه کم فکر کنید اسلام اون چیزی نیست که براتون تعریف کردن خدا اون چیزی نیست که تعریفش کردن خیلی  مهربون تر از اونی  که فکر میکنید خیلی جبار تر از اونی که انتظارشو دارید  بعضی وقتا  به خاطر یه  کار کوچیک و شاید بی ارزش تورو هم نشین پیامبراش میکنه بعضی وقتا  به خاطر بازم یه چیز کوچیک از بهشت دورت میکنه 

یه شخصی یه عمر عبادت میکرد راز نیاز نماز شب یه بار که نون دستش بوده تو خیابون داشته راه میرفته به یه سگ بر میخوره یه سگ گرسنه و نا توان اون مرد راهش کج میکنه که مبادا با اون سگ بر خوردی  داشته باشه که نجس  بشه .... میگذره مرده میمیره بعد از چند سال تو خواب دامادش میاد دامادش از اون دنیا ازش سعال میکنه بهش میگه که من سر گردونم میگه چرا تو که کارت عبادت بود میگه به خاطر اون سگ که من بهش  یه تیکه نون ندادم اونم آفریده خدا بود  ...... و خیلی چیزای  دیگه ببخشید که نتونستم حرفای قلمبه سلمبه بزنم ساده مثل خودم نوشتم


آبدارچی

بسم حق الکریم

که عدالتش بر من گشت یقین

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش

وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت نوش

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر و ز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون درٌ حدیثی گر توانی داشت هوش

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زآن که آنجا جمله اعضا ، چشم باید بود و گوش

بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست
یا سخت دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش

سلمان

فقط حق را جمیل یافتم



امروز که این مطلب رو نوشتم یکی از دوستام زنگ زد که این چیه نوشتید وبلاگتون خسته کننده شد هرجا میری  از دکتر علی شریعتی نشتن تو هم نوشتی  از  این جور حرفا ..

گفتم چه کار کنم گفت یه سئوال بژرس دیگران بیان جواب بدن

هرچی فکر کردم چه سئوال چیزی  به این عقل ناقص من نرسید گفتم خوبه سئوال کنم کسی تا حالا توژ قلقلی رو دیده

یادم بچه که بودیم  اینو میخوندیم نگو نه تو هم که الان بچت روش نمیشه از این شعرا بخونه صد در صد اینو انقدر خونیی که نگو


من تا حالا همچین توژی  رو نداشتم چون هیچوقت مشقام خوب نمینوشتم حالا سئوال هرکی داشته به مام نشونش بده بگه چه شکلی توصیفشم کنه خودش کلی

بعد میگه خب خاطره بنویس بابا چه خاطره بنویسم

ما ها خاطرات زمان بچگیمونم غم ناک بوده همیشه  هوای اون موقعه ها ابری بود

الانم که بزرگ شدیم خاطره درست نکردیم
یعنی  باید بزارین یه چند سالی بگزره تا خاطره بشن

یه ژیشنهاد دیگه داد اها ژیشناهادش این بود چرا نمیاید تو وبلاگ من مطلب بنویسی

بابا معرفتو میبینی دمش گرم آخرشه  اصلا شما بن بسته معرفتی

خب بدم نیست برم یه کم وبلاگ اونم بریزم به هم

حالا یه چیزی همی کسانی که میان اینجا خودشون وب دارن این به کنار ولی مرد مردونه بیاید هر کدوم یه خاطر با حال دوره بچگیتون برام بنویسید باشه  طنز باشه تا این رفیقمون بخنده تا به من کچل گیر الکی نده



خب خاطره شیرین خودم

حقیقیه هیچ دستم توش نبردم لافم نمیزنم

کلاس چهارم بودم  هم داشتم رشد عرضی میکردم هم طولی ولی خدایش عرضی بیشتر بود برای همین بابام لطف کرد منو نوشت باشگاه کشتی شهدا تو خیا بون امیر کبیر اقا ما رفتیم باشگاه کشتی کشتی گیر بشیم نشدیم پپه هم نشدیم ولی خب همین باشگاه کشتی یه خاطره برام گذاشت توپ چطوری گوش بدید من یه کم قد قوارم معمولی نبود سنم کم بود ولی خب به خاطر وزنم باید با بزرگ تر از خودم تمرین میکردم کشتی  میگرفتم  برای همین حریف تمرینیم یه پسره بود  هم وزنه خودم ولی دبیرستانی سال آخر حالا داشته باشید من همش ۱۰ سالم بود اون ۱۷ یا ۱۸ ساله یه روز  سر شاخ شدیم نفهمیدم چطوری شد بلند شدم رو هوا با مخ امدم رو زمینهمیشه همین اتفاق میفتاد ولی اون شب  همین که رسیدم زمین همه جا تیر تار شد منم بلند شد داد بیداد گریه زاری ای داد بیداد حسین منو کور کرد کور شدم
بعد یه چیزه گرمی پس کلمو نوازش داد که خفه شو منم از اونجای که هوش سر شاری داشتم خفه شدم ولی خب گریم همین طوری ادامه داشت که کور شدم یه پس گردنی محکم تر خوردم که بابا بچه ننه برقا رفتن کور شدم یعنی چی خب کلی من اونجا خجالت کشیدم انقدر کشیدم که بی  خیال کشتی شدم خدای  سازمان  برق از رو زمین برداره

اگر اون شب برق نمی رفت شاید الان من خودم رو آماده میکردم برای المپیک دیگه وقت آبدیت کرده وبلاگ هم نداشتم

اینم خاطره
آبدارچی