علی

فقط حق را جمیل یافتم


دلا باید به هر دم یا علی  گفت                    نه هر دم بل دما دم یا  علی گفت

 

بصدق دل همیشه یاد او کرد                     به  هر پیچ به هر خم یا علی گفت

 

یقین سری است  در دل های مردم             به هر شادی به هر غم یا علی گفت

 

دمی که روح در آدم دمیدند                     ز جا بر خاست آدم یا علی گفت

 

ز  بطن حوت کی آزاد می گشت             چو یونس بس که هر دم یا علی گفت

 

چو نوح از موج طوفان ایمنی خواست      توسل جست هر دم یا علی گفت

 

عصا در دست موسی اژدها گشت          کلیم آن جا مسلم یا علی گفت

 

نمی شد جان مرده زنده هرگز               یقین عیسی بن مریم یا علی گفت

 

پیامبر در شب معراج بر خاست          به قصد قرب اعظم یا علی گفت

 

علی  در کعبه بر دوش پیامبر            قدم بنهاد و آن دم یا علی گفت

 

ز جا کی کنده میشد درب خیبر           یقین مولا علی هم یا علی گفت

 

به فرقش کی اثر میکرد شمشیر          یقینا ابن ملجم یا علی گفت

 

علی حلال جمع مشکلات است           (( علومی )) هم همانجا یا علی گفت

 

 

 پیشا پیش ولادت با سعادت مولا علی رو  به همی شفیفتگان آن حضرت تبریک میگم

 

یه کیم نیاد  روز منو بهم تبریک بگه بده خیلی بده با معرفتا

 

 

آبدارچی

بی خیال


سلام

می دونم برای وبلاگ ایران روزی خیلی بعیده که مدت یک هفته و اندی آپدیت نشه خب پیشامده پیش می یاد دیگه ...
امروز هم هر موضوعی که می اومد تو ذهنم پر می زد و می رفت بخاطر همین یه خورده دونه پاشیدم و یه تور پهن کردم که هر موضوعی می یاد بیفته تو تورم و مجبور بشم در مورد همون بنویسم ولی خب هیچ موضوعی نیومد که نیومد
فکر کنم این موضوعها هم فهمیدن که اگر گیر بیفتن یه معجونی ازشون درست میشه اون سرش ناپیدا
این همکار ما هم که چند روزیه تو لاک مبارک فرو رفتن ( از من نشنیده بگیرین حالش اصلا خوب نیست ) یعنی قاط اندر قاط ( نگین از افسون شنیدن ها من بی تقصیرم و مطمئن باشین بعداٌ حاشا می کنم و میگم من نگفتم )
لوطی رو نمیگم ها آبدارچی رو میگم

در نهایت برای خودم و تموم کسایی که این روزها احساس پوچی می کنن

اگر حال و روزت ابریه بی خیال
اگر دلت گرفته
بی خیال
اگر احساس تنهایی می کنی بی خیال
اگر غم تو دلت سنگینی می کنه بی خیال
اگر هیچی سرجاش نیست
جا نزن
اگر اوضاع بر وفق مراد نیست
 دم نزن
اگر حس کردی داری تموم میشی
غز نزن
هیچی نگو که با گفتن من و تو چیزی درست نمیشه
اون گنبد دواری که باید بچرخه می چرخه

میگم یه زمانی می رسه دلتنگیهای ما آدمها تموم بشه - یعنی میشه .

افسون
 

******


دارم با خوم کلنجار می رم که دوست داشتن بدون حسادت بدون نفرت و بدون حس مالکیت رو معنی کنم.
تا بحال شده کسی رو اینقدر دوست داشته باشی که حاضر باشی از خودت بگذری و اون چیزی باشی که اون دوست داره حتی اگر خودت نخوای

کجای کار رو اشتباه کردم
کجا خطا رفتم
نمی دونم

فکر کنم باید روی یه بلندی می رفتم و این چند سال رو می دیدم و بعد این تصمیم رو می گرفتم

نمی دونم چطوری باید دوام بیارم؟
چطوری ادامه بدم؟
چطور نفس بکشم؟

آخه پرنده های قفسی کی عادت می کنن به بی کسی ؟ بخدا هیچوقت
هنوز که ندیدمت عادت نکردم میخوای باور کن میخوای باور نکن چند وقتی گوشش می دم اما هیچوقت قفسی بودن رو تا این اندازه لمس نکرده بودم

دوست دارم برات نامه بنوسیم و اعتراف کنم برای من زیاد بودی
اعتراف کنم که آرزو دارم یه تو (ی) کوچیکتر داشته باشم که عاشقش بشم

کوچیک که بودم خاله بهم می گفت اگر آرزویی داری و نتونی به کسی بگی توی یه کاغذ بنویس و شب از روی یه بلندی رهاش کن خدا می یاداونو می بره و می خونه !!!

پس می نویسم
دلم برایت تنگ است
برای تو که همیشه دلت برایم می سوخت
برای تو که همیشه با من بودی
برای تو که نمی توانم حتی فردا چند کلمه ای بگویم

                   مهربانا سی و هفتمین سالروز تولدت مبارک

برای تو که
نه نه
دیگر کافی است


افسون



فریاد

 

فریاد

خانه ام آتش گرفته ست, آتشی جانسوز.

هر طرف می سوزد این آتش,

پرده ها و فرش ها را, تارشان با پود.

من به هر سو میدوم گریان,

در لهیب آتش پر دود؛

 

وزمیان خنده هایم, تلخ,

و خروش گریه ام, ناشاد,

از درون خستة سوزان,

می کنم فریاد, ای فریاد! ای فریاد!

 

خانه ام آتش گرفته ست, آتشی بی رحم.

همچنان می سوزد این آتش,

نقش هائی را که من بستم بخون دل,

بر سرو چشم در و دیوار,

در شب رسوای بی ساحل.

 

وای بر من, سوزد و سوزد

غنچه هائی را که پروردم بدشواری.

در دهان گود گلدان ها,

روزهای سخت بیماری.

 

از فراز بام هاشان, شاد,

دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب,

بر من آتش بجان ناظر.

در پناه این مشبک شب.

من بهر سو میدوم, گریان از این بیداد.

می کنم فریاد, ای فریاد! ای فریاد!

 

وای بر من, همچنان می سوزد این آتش

آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان؛

وآنچه دارد منظر و ایوان.

من بدستان پر از تاول

اینطرف را می کنم خاموش,

وز لهیب آن روم از هوش؛

زآن دگر سو شعله برخیزد, بگردش دود.

تا سحرگاهان, که میداند, که بود من شود نابود.

خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر,

صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر؛

وای, آیا هیچ سر بر می کنند از خواب,

مهربان همسایگانم از پی امداد؟

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد.

می کنم فریاد, ای فریاد! ای فریاد!

مهدی اخوان ثالث




آبدارچی

بسم حق
سلام

سکوت سرد زندگیم را تو غوغایی
غروب تلخ روزهایم را تو طلوعی

ماندآب روزگارم را تو جوششی
طوفان دلم را تو آرامشی

سیاهی شبم را تو سپیدی
سپیدی مویم را تو سیاهی

بی رنگی ثانیه هایم را تو ساده ترین کلامی
گونه های تب دارم را تو روح افزاترین نسیمی
وجود بی بارم را تو ثمر بخش  ترینی

کلبه محزون دلم را تو روشن ترین چراغی
گلدان خالیم را تو گل یاس باغی

گوش خسته ام را نوازش می دهی به نوای :
                          
دوستت دارم
و صدایم جان می گیرد که : 
                          
 
دوستت دارم .......



والسلام
سلمان

رفیق نخونش

فقط حق را جمیل یافتم


سلام

حالم بدک نیست بترکه چشم حسود یکی برام اسفند دود کنه


دوران بدی بود ولی هرچی بود گذشت

جالب بود امیدوارم برای همه یه همچین اتفاقای بیفته یعنی داغون بشن

نه سنگ دل نیستم بدی کسیم نمیخوام چهارروز بود حالم بد بود خیالی بد ولی خب دوستام شناختم

ییکی از بچه  ها خیلی شرمندم کرد

یکی دیگه از بچه هام که دمش گرم یه ساعت نیم با تلفن مخشو خوردم اونم دستش درد نکنه

هر دوشون یه طورای کمک کردن یعنی  هردوشون هر کاری از دستشون بر میدم انجام دادن

حالا متوجه شدید برای چی  میگم

برا اینکه ادم رفیقاشو بهتر بشناسه

با کسیم قهر نیستم

اون کسیم  که به رویا گفته بود ایدی منو بده به اون طرف تا جوابشو بهش بدم  باید بهش ببگم عزیز جوابارو خودم گرفتم تو هم زیاد به خودت فشار نیار ما توی  دنیای نت دستمون کوتا برای همینه هممون قلدوریم

هممون بزن بهادریم  ایدی چی عزیز بگو خودم آدرس بهت میدم رو در رو ...... اینم الاف آبادانی بود منه چلمنگ عمرا نتونم رو دررو کسی وایسم آقا من کوچیکتم تو به بزرگی خودت ببخش این کامنتتو که خوندم تا دوروز داشت دستو پام میلرزید نکنه از پشته نت با مشت بکوبیم  خیلی
ترسیده بودم طوری که همش آب طلا داشتم میخوردم ترسم بریزه  اگر ترسم از    شما ریخت حتما میام به پا بوست


با کسی قهر نیستم مشکلیم با کسی ندارم

من خربودم درد به کسی گفتم

حالا چیزی نشده

آشتی آشتی

تموم شد ولی خب این گور بابا رو من یادم نمیره یعنی ببخشید اگر برای اونای که میدونم چیزی شد که امید وارم نشه صد در صد گور بابارو بهشون میگم پس  انتخاب با خودشونه

من روی سگی هم دارم عکسشو میتونید برید توی وب رویا جون ببینید

ولی چقدر ناز شده بودم


چی باید بگم

چیزی برای گفتن ندارم گفتنیارو  بچه ها گفتن

راستی یه چیزی نوشته بودم ظهر یه بلا سرم اومد  غروبی هم رویا پس گردنی رو بهم زد جالبه بدونید اونپس گردنیه کاری کرد اون بلای ظهری رفع بشه


از همون رفیقمم که ناراحتش کرده بودم معذرت خواهی میکنم دمت گرم این سه چهار روزه  خیلی شرمندم کردی

فکر میکنم یه چند تای از بچه ها خیلی مسخرم کرده باشن با هم کلی تلفنی حرف زدن به ریشه من خندیدن ولی خب اینم بگم من هنوز سر پا هستم
هنوز دارم میام توی نت چت میکنم
هنوز دارم وبلاگ رو آبدیت میکنم
هنوز از دوری اونا از بی محلیشون سنگ کوب نکردم
هنوز دستم تو جیب خودمه
هنوز ننشستم سر سفره اونا
هنوز  ............

و هیچوقتم بهتون احتیاج پیدا نمیکنم

سه ساله چت میکنم
رفیقای زیادی پیدا کردم

سه روزه دور خیلیاشون خط کشیدم  خط نکشیدم  باهاشون سلام علیک دارم اگر بخوان اگرم نخوان که گور باباشون


آبدارچی

بسم حق الکریم


سلام

اگر .....
روزگار با ما سر یاری نداشت ، می زنیم توی گوشش ؛
رفیق با ما سر دو رنگی و دورویی داشت ،‌ بیخیالش میشیم ؛
قوم و خویش ناپاکمون خوند ، رومون رو ازش بر می گردونیم و میگیم .......  ؛
اگه همسایه زد توی گوشمون ، چارتا فحش بارش می کنیم ؛
اگه پدر ، مادر ، برادر ، خواهر هزار بار بارمون کنن ، جز مخلصیم چاکریم چیزی واسه گفتن نداریم فقط رو ترش می کنیم واسشون ولی دلمون میخواد می تونستیم داد می زدیم سرشون  ؛
اما دو تا موجود هستن که هیچ رقمه نمیشه بدشون رو خواست ،‌ نمیشه ازشون دلخور شد ، نمیشه براشون رو ترش کرد ، نمیشه حتی برای یه لحظه دلتو ازشون برداری و بیخیال بشی .

هر دوشون توی زندگی محبوب به حساب میان ؛
هر دو معشوقن ؛
هستی آدم به هر دوی اونها وابسته ست ؛
دلت ،‌قلبت ، برای هر دو می تپه و تالاپ تالاپ می کنه ؛‌
روحت به امید اونها شاد و زنده ست ؛

یکی خداست .... یکی هم اونی که یا همسرته یا آرزو داری که همسرت باشه ، هم دل ،‌ همراه ، همسفر ، همـ.........

خواهم تو شوی محبوب دلم        چون نرگس مست دیوانه من
رویت رخ من سویت ره من        هستی چو بهشت کاشانه من
پروانه من  پروانه من                    بی تو چه کنم مستانه من 
آوای تو شد هر نغمه من                 ای لاله من بردی دل من


والسلام
سلمان

بسم الله الجبار و الکریم


کاش یک روز جای آن که تو بخواهی
دستم بگیری و به پروازم در آری
بالم می شدی...
کاش جای آن که رخت عشق را
بر سر میخ دیوار بیاویزی و درس زندگی بر سرم کوبی
کاش جای آن که ز من بگریزی
کاش جای آن که مرا به باد آویزی
کاش جای آن که بخواهی که مرا
بر اسب ابرها سوارم سازی
لحظه ای
تنها لحظه ای
در کنارم می نشستی
کاش جای آن که تو مرا از بالا
بنگری چون موری
که به سوراخ گریزد بی تو
می شنیدی تپش قلبم را
کاش ...
کاش ...


سلمان

بسم حق

چه غم ز بی کلهی آسمان کلاه من است
زمین بساط و در و دشت بارگاه من است

زنند طعنه که اندر جهان پناهت نیست
به جان دوست همان نیستی پناه من است

می دونی دنیا وفا نداره یا اگر داره بقا نداره
آدمی با دل پر امیدش رو به درگاه خدا میاره

زندگی یا که سیاه یا که سپیده واسه تو
توی نا امیدی ها گاهی امیده واسه تو

اشک اگر با آه سرد همیشه همراه تو هست
زندگی بی دغدغه خیلی بعیده واسه تو

آدمی به خوب و بد همیشه عادت می کنه
هر کسی یه جور خداوند رو عبادت می کنه

یکی بخشش می کنه جونشو با عزت نفس
دیگری بهر یه لقمه نون شکایت می کنه

آدما رنگ و وارنگی زندگی شهر فرنگی
یکی با خودش گلاویز مثل برگ و باد پاییز

تنها از آدمی یک خاطره برجا می مونه
از گذشت عمر ما فقط یه دنیا می مونه

**************************

و اما بعد ...
این چرخ سنگین و لامروت روزگار چه خوب چه بد ، بالاخره می چرخه و می گذره ؛ حالا یه وقت ما سوار بر این چرخیم و ازش سواری می گیریم ، یه وقت هم این چرخ بوده که از روی ما گذشته .. و توی این بالا پایین شدن ها و این زیر و رو شدن و گهی زین به پشت و گهی پشت به زینی ، بازنده اونی هست که با این دنیای بی وفا بخواد خودشو سرگرم کنه و بخواد لحظه لحظه زندگیش رو به خودش و اطرافیانش تلخ کنه ..
با این حساب من یه بازنده ام . تو هم یه بازنده ای . تبریک میگم به خودم و خودت و دیگرون ....

سلمان

باران
اگر روزی از عرشت به زیر آیی و لباس فقر پوشی و برای لقمه ای نان غرورت را به پای نامردمان ریزی..زمین و آسمان را کفر میگویی.نمیگویی؟

خداوندا اگر در روز گرماگیر تابستان تن خسته خویش برسایه دیواری به خا ک بسپاری و اندکی انطرفتر کاخ های مرمرین بینی..زمین و آسمانت را کفر می گویی ..نمی گویی؟؟

خداوندا اگر با مردم آمیزی..شتابان در پی روزی..ز پیشانی عرق ریزی..شب آزرده دل و خسته..تهی دست و زبان بسته به سوی خانه بازآیی...زمین و آسمانت را کفر میگویی..نمیگویی؟؟

خدایا خالقا بس کن جنایت را..بس کن تو ظلمت را...

تو خود در قرآن جاویدت هزاران وعده دادی..تو خود گفتی که نامردان بهشتت را نمیبینند...ولی

من با دو چشم خویشتن دیدم که نامردان زخون پاک مردانت..هزاران کاخ می سازند...

خدایا خالقا تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرماید تو اورا با صلیب عصیانت مصلوب خواهی کرد..ولی من با دوچشم خویش دیدم پدر با نورسته خویش گرم میگیرد..برادر شباهنگام از آغوش خواهر کام میگیرد...نگاه شهت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد..قدمها در بستر فحشا میلغزد...تو خود سلطان تبعیضی..تو خود فتنه برانگیزی..

اگر در روز خلقت مست نمیکردی یکی را همچو من بدبخت..یکی را بی دلیل آقا نمی کردی.جهان را اینچنین غوغا نمی کردی.
هرگز این سازها شادم نمی سازد.
دگرآهم نمیگیرد.
دگر بنگ و باده و تریاک آرامم نمیسازد.
شب است و ماه می رقصد.ستاره نقره می پاشد.

من اما در سکوت خلوت خویشتن...آهسته می گریم...!!!
من اما در سکوت خلوت خویشتن...آهسته می گریم...!!!

(کارو)
(برای همه دلهای تنگ مثل دل من)

دوشنبه 22 تیر 1383 در ساعت 7:51pm

ممنونم باران جان مرسی خیلی  گشتم ولی به این کاملی نبود همه یه طوری سانسورش کرده بودن