-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 15:38
بسم حق سلام بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو بوی یاس جا نماز ترمه مادر بزرگ با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم شادی شکستن قلک پول وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد بوی اسکناس تا نخورده لای کتاب با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم فکر قاشق زدن یه دختر چادر...
-
یه سئوال
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1382 19:51
سلام خدمت تمامیی دوستان یه سئوال کوچولو ولی این تن بمیره جواب بدید حالا جواب ندید اشکال نداره ولی خدای دلتون نمیسوزه برای من آبدارچی پس جواب بدید هدف شما از داشتن وبلاگ چی بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اول خودم باید جواب بدم خب من یه بار گفتم هدفم دور هم جمع کردنه بچه ها بوده که نتونستم این کار خوب انجام بدم البته خودمم قبلا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اسفندماه سال 1382 08:17
سلام امروز صبح روزی که باز نمیشد رفتم وبلاگ بچه ها . فکر کنم تنها وبلاگ های که لینک دونیشون پر باشه وبلاگ سنجابی و ابجی گلشون که نمیدونم چه گلی هست مهر بانو باید باشه خب رفتم دونه دونه همرو باز کردم یه حسی بهم میگفت بعضیاشون باید از بچه های روزی باشن که من نمیشناسمشون اگر دوستان لطف کنن بهم بگن که کدوما بچه های روزی...
-
نوروز
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 14:04
دکتر علی شریعتی در اسفند سال 46 دانشجویان تاریخ به عنوان سفرعلمی به عراق رفتند و من نیز ابتدا عازم بودم اما در آخرین لحظات ناگهان " قسمت " نشد . چون نوروز را در سفر بودند و آنجا جشن می گرفتند این نوشته را به در خواست همکارات گرامی بر سر راه نوشتم تا در آن اجتماع بخوانند. و اینک به یاد آن " حادثه " سخن تازهاز نوروز...
-
الههء ناز
شنبه 16 اسفندماه سال 1382 15:22
باز ای الههء ناز،با دل من بساز کین غم جانگداز،برود زه برم گر دل من نیاسود آز گناه تو بود بیا تا ز سرٍ، گنهت گذرم باز ، میکنم دست یاری ، به سویت دراز بیا تا غم خود را با راز و نیاز ز خاطر ببرم گر نکند تیر خشمت ، دلم را هدف به خدا همچو مرغ ، پربشور شعف به سویت بپرم ها ها ها ها ها ها ها ها ها آن که او به غمت، دل بندد،...
-
پرواز
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 18:02
بسم حق سلام تا چه حد اعتقاد دارین به این که اصل ذات یک چیز ٫ نباید تغییر کنه و اگر تغییر و تراش و شکل گیری هست باید در ظاهرش باشه؟ اگه اصل ذات تغییر نکنه و فقط ظاهرش رو تراش بدیم ٫ اون وقت ظاهر سازی کردیم ٫ ریا ٫ دو رنگی ٫ دو رویی . دیگه زبونمون با دلمون یکی نخواهد بود . مثل این که درونتون سخت شده باشه و دیگه نرمشی...
-
شقایق
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 18:34
شقایق . برای من میتونه یه اسم باشه یا یه گل تا بهم میگن شقایق یاد گلمیفتم به همین نام ولی نمیدونم چرا به بعضیا میگی شقایق سریع میگن تا شقایق هست باید زندگی کرد نمیدونم نظر شما در مورد شقایق چیه اونو چطوری میبینید . به صورت یه گل یا فقط یه اسم شایدم یاد زندگی بیفتید من که نمیدونم ولی فکر کنم معروف ترین گل گل شقایق باشه...
-
دل نویس
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 14:47
. مادرم! برای همه اون شبهائی که از خواب بیدارت کردم که به صدای گریم گوش بدی منو ببخش! برای همه اون لحضاتی که میخواستم بگم دوست دارم اما غرورم نگذشت منو ببخش! منو ببخش واسه همه اون شبهائی که رو دستت تکیه دادی و از شدت خستگی خوابت برد و من حتی به فکرم نرسید که یه بالش زیرِ سرت بذارم. منو ببخش! میخواستم سپر بلاهات باشم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1382 22:45
بسم حق سلام شاید خیلی از داخلی ها تصویرش رو ٫ توی تلویزیون دیده باشن . نمی دونم مسیحی بود ٫ زرتشتی بود ٫ نمی دونم چه دین و مذهبی داشت ؛ نمی دونم چه مرام و مسلکی داشت ؛ فقط می دونم که مسلمون نبود چه برسه به این که شیعه باشه ولی جمله ای گفت که من از مسلمون بودن و شیعه بودن خودم شرمنده شدم . گفت : درسته که حسین توی دین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 22:20
بسم حق سلام لبها چاک چاک بود دستها لرزون چشمها تشنه و حیرون رسیده بود به آب چشمهاش فقط آب رو میدید لبهاش خود به خود باز شده بودن دستها رفتن به سوی آب یک مشت برداشت رسیده بود به لبهاش چشمهاش هنوز آب رو میدید توی اون آب زلال چهره های معصوم طفلکان کاروان رو دید با لبهای خشکیده دیگه چشمها آب رو نمی دید لبها بسته شد دستها...
-
کمککککککککککککککککککککککککککککککککک
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 08:16
سلام . اینجانب آبدارچی .احتیاج به کمک یه آدم با مرام دارم میگم با مرام به خاطر اینه که دست بگیره بلند کنه ولی بعدها به رخم نکشه ههههههههههههههههههههههه شوخی بود بچه ها با معرفتا یکی آدرس جاوای که باهاش میشه رفت توی روزی بده دیگههههههههه مردم از بی چتی لطفا به من معتاد کمک کنید راستی رویا خانومی نمیدونم در مورد من چی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اسفندماه سال 1382 11:00
بسم حق سلام تقریبا یک هفته گذشت بعد از مدتها که دیگه از خودم و قدرت تصمیم گیری و اراده ام مایوس شده بودم ٫ توی یه امتحان کوچیک که خودم برا خودم گذاشتم تقریبا موفق شدم . شنبه گذشته بیرون از خونه اتفاقی افتاد که احساس کردم دیگه اون اعتقادها و باورهای قدیمم رو باختم . دیگه اون قدرت قبلی رو ندارم ؛ دیگه محکم نیستم ؛ خورده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 14:30
سلام من تقاضای کمک دارم از همتون مطمئن باشین نظراتتون کمک موثری می تونه به من بکنه !! می دونید بعضی ها عین داداش مهدی یا همین عزیز خودمون اونقدر بامرام هستند که خودشون از قبل می گن روز تولدشون کی هست یا با یه عده ای هم اینقدر صمیمی هستی که می تونی راحت ازشون بپرسی بابا فلانی روز تولدت کی هست؟ ولی ولی من یه مشکل خیلی...
-
هورااااااااا
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 10:38
<<HaPpY My BirThDaY>> خجسته میلاد با سعادت سومین و درخشنده ترین و تابنده ترین و البته آخرین اختر تابناک عالم خانواده ( یعنی همین داش عزیز خودتون ( آقا مهدی ملقب به MeYti) رو به همگی عزیزان همچتی تبریک و صد البته تسلیت عرض میکنم و برای همتون از خداوند منان صبر جزیل مسئلت میکنم ( باقی عمر شما باشه ) برای حسن...
-
سلام
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 07:40
سلام امیدوارم که همگی حالت خوب باشه خب با اجازه یا بدون اجازه قالب وبلاگ تغییر کرد گفتم محرم هستش سیاه باشه بهتره دیدم نه خیلی ها خوششون امده اگر قابل قبول که همین طوری میمونه اگر نه که برمیگردیم به روز اول ولی اون قالب قرار بود یکی از بچه ها زحمتشو بکشه طراحیش کنه که قول داده قبل از عید این کارو بکنه اگر تا قبل از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 13:52
نا گهان پرده بر انداخته ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه زلف در دسته صباگوش به فرمان رقیب این چنین با همه در ساخته ای یعنی چه شاه خوبانی منظور گدایان شده ای قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه سخنت رمز دهان گفت و کمر سرٍ میان و زمیان تیغ به ما آختهای یعنی چه آبدارچی
-
خدا
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 13:39
پایدار مایه تورا آفریننده نامیدیم بخاطر بود زمین آسمان آنسانکه گوشه ای از بیکران ابدیم را به تو دادم تا خدای کنی دم نزنی گفتم : کسی را بفرست تا رستگارشان کند و گفتم : او را به عشق مبعوث کن تا نامگانیمان باشد آنسان که تورا نامگانی دادیم اینک در خور توست بودن،به بهای نیست بشریت ......... س همایون...
-
معرفی
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 14:05
سلام سلام یه خبر خوب از اونجای که میخواستن بدونن نوشته های ناب که با اسم آبدارچی امضا میشه مال کی گفتم خودم معرفی کنم منم لوطی حیدر هستم دیدم همه دارن خودشون معرفی میکنن بزار منم معرفی کنم نه هیچکس نمیشناخت براشون خیلی سئوال بود آبدارچی کی البته فقط خودم خبر نداشته میدونم همتون میدونستید آبدارچی منم برای اینکه خوش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 12:53
بسم حق سلام ختم کلوم مطئنم حداقل یه هفته نخواهم نوشت شاید این ننوشتن ادامه پیدا کنم ولی حداقل آبدارچی یه هفته از دستم راحته . راستی میخوام اونایی که هنوز نمی دونن من کیم براشون بگم که من همون شپلی هستم ؛ سلمان اسم اصلیمه بقیه اش هم دیگه لازم نیست والسلام پدرخوانده - سلمان
-
سلامی دوباره
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 14:01
سلام خب قبل از همچیز بایدبگم ممنون بابت همچیز منظورم شما نبودید منظورم بچه های مشهد بود که دمشون گرم انقدر شرمنده کردن که نگو پدر خوانده بابت هم چیز ممنونم امیدوارم امری باشه جبران کنم از پدرتونم تشکر میکنم همینجا رسما دعوتید اهواز هروقت امدید قدمتون روی دو دیده من عزیز خب به شما اول باید بگم شرمنده بابت همونی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 00:45
بسم حق سلام به دنیا اومدن ما جبر محضه . عده ای توجیح می کنن که شما شایستگی وجود رو داشتین و این شایستگی حقی روبرای شما در نزد خداوند ایجاد می کنه اما آیا ما حق نداشتیم که انتخاب کنیم که به دنیا بیاییم یا نه ؟ اگه حق وجود برتر از حق انتخابه آیا انسانها هرگز در راه بدست آوردن این حق -حق انتخاب- حاضر بودن که جون خودشون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 بهمنماه سال 1382 08:43
من شرمنده ام !!! سلام امروز می خوام بر خلاف همیشه که شعر می نوشتم اتفاقاتی رو که این دو سه روز افتاده بود رو براتون بگم .. می دونید من امروز خیلی شرمنده ام خیلی زیاد آخه احساس می کنم یه جورایی شرمنده خدا هستم چند روز پیش بخاطر مسئله ای توی خونه مادر از گل بهترم ازم تقاضای مقداری پول کرده بود ولی خدائیش نداشتم چون می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 17:23
سلام ... یهو چقدر اینجا سوت و کور شد چرا جو عوض شده ببینم کی میخواد بره اصلا کی میخواد مارو اینجا تنها بذاره من که سر درنمیارم شاید چند وقتی ازمن خبری نبوده اینجا همه غمگین شدن دلشون برام کلی تنگ شده .. نمیدونم ولله عقلم به تنها چیزی که قد میده همینه خلاصه دیدم خودمم دیگه نمیتونم دوری بچه هارو تحمل کنم گفتم بیام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 13:34
خواب و خواب و خواب و... به چشماش نگاه کردم مثل همیشه خوشرنگ بودن اما ستاره های اشک خوشرنگترش کرده بودن ... حس کردم آخرین باریه که من می بینمش چقدر حس بدی بود به خودم می گفتم اشتباه می کنم چقدر می ترسیدم چقدر می ترسیدم دیگه اگر این چشمها رو نبینم اگر این زیباترین تابلو دیگه دیده نشه تابلویی که ((تو)) وسطش نقش بسته بود...
-
اعلام وجود D:
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 12:49
بسم حق سلام امروز اومدم یه نگاهی بکنم توی وبلاگ ببینم چه خبره ؟ یادگاری جدید کی نوشته ؟ یه وقت نگاه کردم دیدم به به من چند روزی هست که هیچی ننوشتم خودم باور نشد . گفتم ای بابا بیام یه ابراز وجودی بکنم بگم که من یکی هنوز مستقل نشدم . هر چند که با خوی ایرانی جماعت جور در نمیاد که کار گروهی انجام بده و مستمر هم باشه . و...
-
جوینده
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 14:18
سلامممممممممممممم پیدا کردم یه چیز توپ البته ادرسو قبلا داشتم ولی خب بگذریم از وبلاگ آقای احسان مظلومی خب اینم یه لینک توپ که همه بهش احتیاج دارن از یه چیزی خیلی خوش حالم اینکه احسان خان همشهری خودم یعنی بچه خاک پاک اهواز هستش دوستان اگر میخوان از ما جدا بشن دیگه مشکل زیادی ندارن این نگفتم که یالا برید امروز پدرخوانده...
-
بی عنوان
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 13:36
خب من برای یه هفته نیستم البته میدونم فرقیم نمیکنه بود نبود من . یه چیزی بگم برم اینجا یه وبلاگ هستش حالا معنیش چیه باید توی وبلاگ چه کار کرد نمیدونم فقط میدونم این یه جای عمومی برای همی بچه ها روزی آزاد چه دشمن باشه چه دوست اگر مطلبی دارن میخوان ما در خدمتیم میتون برای ما بفرستند تا با کمال افتخار بزاریمش اینجا توی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 13:18
خدایا چنان کن که فرجام کار تو خشنود باشی ما رستگار آمین ********************** هزار خرمن گل گر مرا دهند نبویم مگر گلی که در آن بوئی از وفای تو باشد کسری هرکه در این روزگار یاری ندارد وای به حالش که روزگار ندارد باش که در بحر عشق اگر بیفتی پهنه دریای آن کناره ندارد با همگان یار غار باش که از تو غییر محبت کس انتظار...
-
تقدیم به همه شما
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 12:21
دزدی بلد نبودم حتی با کلیدهایی که تو دستم دادی فقط فقط درهای پشت سرم رو قفل کردم !!! تمام من را تو دزدیدی من! من! من فقط دوستت داشتم ... این تقدیم به همه شما در این روز اگر سرتون کلاه داره از طرف ما تقدیم کنید به عزیزترین... اگر هم عین ماها سرتون بی کلاهه دیگه کاریش نمی شه کرد ایشاا... سال بعد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 بهمنماه سال 1382 10:48
- خدیجه : رحیم آقا تو بیلمیری امروز چه روزیه ؟ - رحیم : والا فچ میکنم روز جهانی مبارزه با محیط زیست ! ها ؟ - خدیجه : یوخ بابا ! امروز ولرم تایمه ! - رحیم : ها ؟! ولرم تایم نمنه ؟! - خدیجه : بابا تو مجله نوشته بود روز عشگه ! روز احساساته ! روز من و شوماست ! - رحیم : شوما کیه ؟! ها ؟! بچه بپر برو اون چاگو رو از آشپزخونه...