بسم حق

سلام

توی فرهنگ ما یه سری آداب و سنن هست که روز خاصی داره . یه سری روزها هم در سطح جهانی واسه خودش اعتبار خاصی داره .
توی مملکت ما یه روز خاص رو به مناسبت یه عید بزرگ مذهبی ، روز مادر نام دادند . اما در سطح جهانی هم فردا یعنی همین الانی که شما دارین احتمالا این متن رو می خونید ، روز مادر نامیده شده . خب چه اشکالی داره که در سال ما دو روز رو ، به نام این عزیز بنامیم . هر چند که اگه تمام روزهای سال رو هم بخوایم ازش تشکر کنیم و قدردانی ، باز هم در جبران محبتهاش ناتوانیم .

به همه مادرهای پر محبت این روز عزیز رو تبریک میگم . ایشالله که سایه این موجود عزیز سالیان سال بالای سر همه ما باشه و بتونیم نوکریش رو بکنیم . 

مهر ، ایثار ،  دانایی ، راهنمایی ، چهار حرف مادرانه مادر

شاد باشید و این شادی رو از مادرهاتون دریغ نکنید .

والسلام

سلمان

ام اس ان فارسی



فقط حق را جمیل یافتم

یه سایت دیدم به نام ام اس ان فارسی همونطوری که همگی میدونید سایت ام اس ان خیلی معرفه و مال خود مکروسافت هست جالبی این سایت اینه که یه بخشیش به سرج اختصاص داده شده و با گوگل سرج میکنه .

پس سرج کننده خوده ام اس ان چی میشه خدا داند




آبدارچی



فقط حق را جمیل یافتم

 

به خدا این انصاف نیست یه ساعت جوک بگی توی پرشین بعد ببینی فقط چیزی رو که توی قسمت عنوان نوشتی بیاد این درسته مام آدمیم دوست داریم چیزی که مینویسیم دیگران ببینن .....

میدونم همگی دیگه خسته شدید ا? از این وبلاگ به اون وبلاگ ولی خودتون خوب میدونید پرشین مشکل داره نمیگم اسکای مشکل نداره مشکل اینجام اینه که هر دو ماه یه بار قر قمیش میاد ولی حداقل اینه که بابا شب نمیای یه ساعت جوک بگی بعد صبح میبینی خبری نیست پس به بزرگی خودتون ببخشید از پدرخوانده عزیزم که میدونم انقدر درکش بالا هست که بدونه من چی بهش گفتم شرمنده پدرخوانده ولی به خدا من نوشته های خودم رو یک روز بعد میبینم اونم نمیدونم چی فرستادم پس این تن بمیره بیا اینجا هروقت خراب شد بر میگردیم اونجا بلاک اسکای درست شد باز بر میگردیم همین جا قبول دمت گرم بزن قدش قربونت هرچی دختر دم بخته.

افسون خانومی هم که از خداشه پس دیگه ............... هرچی دوستان بگن

خب خب برسیم به حرفی که دوست داشتم در موردش بگم اول اینکه منم دیگه میتونم سرم بلند کنم بگم یه تیکه کلام خوب پیدا کردم البته برای اینجا دیدم اگر بخوام از غافله عقب بمونم خوب نیست منم گشتم گشتم تا این پیدا کردم(( فقط حق را جمیل یافتم ))

از حالا اگر این بالا یه متن دیدید بدونید مال آبدارچی در بدره پس لازم نیست بخونیدش چون حرف بحث انگیز نمیزنه یعنی بلد نیستم که بزنم

اینم به کنار ولی خدایش حال نکردید این تن بمیره من که خیلی خوش به حالم شد درد مورد وبلاگ حرف نمیزنم در مورد زمین مسطیل شکلی حرف میزنم که میرن یه توپ میندازن داخلش بیست دو نفر آدم میفتن دنبالش نمیدونم ما که توپ زیاد داریم خب به هر کدوم یه توپ بدن که دیگه لازم نباشه همشون بیفتن دنبال یه توپ خب بگذریم اونا میفتن دنبال توپ ما کیف میکنیم

ولی خدایش آی امسال حال کردم ببخشید این فصل آی حال کردم خوشم میاد این تیم های خوزستانی خارین تو چشم این سرخابی های تهرانی البته بماند که اینجام فولاد قرمز و استقلال اهواز آبی ولی به حساب نمیان ولی خوشم امد استقلال اهواز بد رقم حال هم اسم تهرانی خود گرفت فولادم توی آخرین بازی یه خار کرد تو چشم قرمز پوشای پایتخت تا بهشون ثابت کنن فوتبال خوزستان یه چیز دیگست همین فولاد شاید به اندازه یک دهم پییروزی تهران طرفدار نداشته باشه ولی خدایش بببینید چه کار کرده برای فوتبال ایران منظورم تیم المپیک هستش

خب میدونم تو ایران فقط دوتا رنگ دوتا تیم محبوب هستند بقیه زیر سایه اینا راه میرن تا به جای برسن اونم تیمهای معرف سرخابی هستند که امید وارم یه اتفاق بیفته این دوتا تیم بردارن به خاطر فوتبال ایران اره من فکر کنم اگر این دوتا تیم برن کنار فوتببال ایران خیلی بهتر میشه ما بازم شاهد یه جشن بزرگ هستیم ( جشن بعد از بازی ایران و استرالیا که یادتون هست ) البته بماند که اگر مربی بیاد و بهش تحمیل نکنند که باید حتما از این سرخابی های تهرانی نفراتش انتخاب کنه ما تیم ملی خوبی باید داشته باشیم ..

نمونه یه تیم خوب تیم ملی المپیک ایران البته ببخشید که این تیم نرفت به المپیک که اونم باید مایلی کهنه رو ببخشیم که چشم چون ماها معمولا میبخشیم اهواز مال مایلی کهنه شناسنامه بیاره براش سندشو بزنم البته خیلی دلم میخواد بعد از باطل کردن شناسنامش این کار بکنم.

خب المپیک پَر ولی امیدوارم بتونیم سال دیگه شاهد یه جشنه بزرگ دیگه باشیم

 

اینم بگم تو عمر مفیدی که من داشتم برای یک بارم فوتبال بازی نکردم هیچم از فوتبال نمیدونم ولی دیدم همه تب کردند منم گفتم داغ بشم بد نیست داغی منو به تب خودتون ببخشید

**************************************

سوسن در گذشت




سوسن خواننده سرشناس موسیقی مردمی ایران روز دوشنبه سوم ماه مه در آمریکا درگذشت.
 

آبدارچی
 

جوابیه ای در صلح و آرامش محض ...

بسم حق

 

سلام

 

همین اول بگم که این یک دعوا نیست . خب راستش دیشب که اومدم اینجا یه سری بزنم ببینم چه خبره دیدم که برای متن من کامنت اومده گفتم چرا اینقدر دیر. خلاصه رفتم سر زدم دیدم به به کتایون خانوم لطف کردن بازم بنده رو بردن زیر سوال یا شاید بهتره بگم علامت سوال ... در این که من زیاد در مورد عشق نوشتم و می نویسم و به امید حق بازم خواهم نوشت شکی نیست ... که گفتم و بارهای بار بازم اگه لازم باشه خواهم گفت که اصلی ترین چیزی که عرفا و فلاسفه توی زندگی انسان امروزی مفقود می بینن سعادته و این سعادت و خوشبختی هم جز از عشق بدست نخواهد اومد(این نظر شخصیه- میخوام مشخص کنم که کجاهاشو از خودم میگم) .. و نظر خودمم اینه که عشق اصلی ترین چیزیه که ما توی این قرن تکنولوژی و صنعت گمش کردیم .. عده ای در این شرایط عینکهای خوشگلشون رو کمی با حس و فیگور اندیشمندانه میذارن بالاتر ، سپس دستی بر چانه و گونه ها کشیده  و با قیافه ای حق به جانب و با ابهتی پر از دانش و علم میگن که خیر بچه جان اینگونه نیست .. شما بگو نیست  بعد هم بگرد دنبال این که پس این کمبود ما آدمها از چیه ؟ از چیه که همیشه ناآرامیم و هیچ وقت نمی تونیم اون آرامش رو به خودمون مستولی کنیم ... بنده با شخص کتایون خانوم فراوون بحث کردم و میخوام به ایشون جمله ای رو یادآوری کنم از زبان خودشون : به این که دیگرون چگونه در موردت فکر می کنن زیاد توجه نکن .. اوکی پس من همینجا عرض می کنم ، به این که گفته هام رو چقدر شبیه شخصیتم می دونین زیاد اهمیت نمیدم چرا که من برای دل خودم می نویسم و شما هم اگه اهل دل باشید حرفمو با گوش دل خواهید شنید که گفته اند : سخنی کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند (مگه این که سنگ دل باشی ) ... اون روزی هم که خاطراتم رو می نوشتم در قسمت سومش گفتم که اگه حرفام و خاطراتمو باور نمی کنین برام زیاد عجیب وغیر قابل باور نیست ولی اگه حرفام به دلتون نشست شک نکنید که واقعیت بوده  ... اما شخصیت من رو شما در اینجا دیدید . پس براساس همین شخصیت مجازی می تونید تصمیم بگیرید و این تصمیم و حکمی که شما صادر خواهید کرد بدون شک از قطعیت و درستی محض برخوردار نیست ... آبدارچی همیشه میگه که من سه تا شخصیت دارم : یکی توی چت , یکی توی وبلاگ , یکی توی دنیای بیرون ... اما میخوام بگم که اینجوری نیست در واقع همه اینها یک شخصیت هستن ولی بسته به مکان و زمان یه بخشی , یه بعدی , دیده میشه و ابعاد دیگه نه ... اینا بحثهای انسان شناسی و اینجور چیزاست که این روزا هر چند توی وبلاگ گروه شیاطین بحث می کنم در این موارد , ولی خدایی حس و حال نفب زدن به این موارد رو ندارم  .. راستی باید بگم که من چیزی رو که مدتهاست به دنبالشم فکر می کنم کم کم دارم پیداش می کنم یعنی می بینمش ولی هنوز خودمو باور نکردم ... همون حلقه مفقوده که یه بار در موردش حرف زده بودم که میخوام دوباره عاشق بشم ولی این رو بدونید که عاشقی اولا شیوه رندان بلاکش باشد ؛ دوما تولد و مرگ نیست که فقط یه بار اتفاق بیفته ؛ سوما این عشق رو به طرفم ابراز کردم ؛ چهارما هم من و هم اون بازم داریم هم رو می سنجیم ؛ پنجما همشو گفتم دیگه چیزی نموند که نگفته باشم ...

لیکن کتایون عزیز , این کامنت شما باعث شد که من برم و توی ارشیو وبلاگ بگردم و مطالبی رو که خودم براساس فکر ناقصم , چیزهایی رو به هم بافته بودم و ناشی از تراوشات پریشان ذهن خودم بود رو پیدا کنم  ... و از شما ممنونم که باعث شدی تا یک بار دیگه اون نوشته ها رو بخونم چون یاد خیلی از چیزها افتادم ، خاطراتی برام زنده شد و حقیقتا اینجا بود که معنی خاطره نویسی رو فهمیدم که چرا این همه ازش تعریف می کنن ... هر چند که بخشی از این خاطرات مربوط به وبلاگ بچه های روزی در پرشین میشه و آرشیو پرشین فعال نبود و من دو سه تا متن که مربوط به یکی از درگیریها و دغدغه های ذهنیم میشه رو از دست دادم  ولی توی همون آرشیو بلاگ اسکای مطالبی رو پیدا کردم که ایشالله طی چند روز آینده گوشه هاییش رو اگه دوستان اجازه بدن خواهم نوشت و لینک به اصل مطالب رو هم قرار خواهم داد ... تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید

یه بیت شعر هم میخوام بنویسم که شاید بی ربط باشه ولی زیاد هم بی ربط نیست یه کمی طول میکشه تا مفهومش رو بگیرید که به مطالب فوق چه ربطی داشته  :

 

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

                               می خواری و مستی , ره و رسم دگری داشت

 

شاد باشید .. والسلام

 

پدرخوانده
                                           اینجا برام نقشی از دل بزن