تولد


سلام

امروز ۱۷ بهمن ماه و فردا هجدهم بهمن

اوهوم

فردا تولد آبدارچی یا بهنام عزیز خودمون

بهنام جان تولدت مبارک
امیدوارم سالهای سال با تندرستی و موفقیت زندگی کنی و زندگی شاد و موفقی داشته باشی .
خوشی خوشبختی سعادت و موفقیت تو همیشه نهایت آرزوی ما بوده .


دوستت داریم و به دوستی با تو و بودن با تو افتخار می کنیم.


تولدت مبارک




آهسته قدم بردار

 

فقط حق را جمیل یافتم

 

 

آهسته قدم بردار

که در اینجا شاید

دانه ای آرمیده باشد

هنوز در زیر خاک

 

وتن لرزانش

می ترسد از رعد صدای

پای رهگذران

 

 

آهسته قدم بردار

که شاید خفته باشد

مرغ عشقی

 

که هنوز میترسد

از پرواز بی یار

 

 

آهسته قدم بردار

که پریشان مکنی

خلوت شمعی را با دلدار

 

و بر هم نزنی

سکوت را

در شب دیدار دویار

 

 

آهسته قدم بردار

 که شاید مادری

آهسته زمزمه می کند

لالای را

 

در گوش

کودک بخواب

رفته در آغوش را

 

 

آهسته قدم بردار

که بر هم نزنی

 

آرامش لبخند

نسیم را

در پس کوچه عشق

(فرخ منش)

 

 

آبدار چی

 

فقط حق را جمیل یافتم




سلام .

من قبل از اینکه این وبلاگ رو با کمک دوستان راه اندازی کنیم یه وبلاگ داشتم به نام

سوشیانت

و با اسم  آخرین عیار  اون وبلاگ رو خط خطی میکردم یه دوست خوب پیدا کرده بودم بچه شیراز بود از نوشتهاش  خیلی خوشم میمد   تا اونجای که میتونست از عربی توی نوشته هاش استفاده نمیکرد


این دوست خوب بهم لینک داد ولی با اسم دزد  ......

اخه همونطوری که خودتون میدونید عیاران از  پولدارا میدزدیدن به فقرا کمک میکردن


هرچی با هم کلنجار رفتیم نشد گفت من اسم عربی توی وبلاگم نمیزارم  منم اون موقه ها هرچی  گشتم نتونستم دلیلی بیارم بر اینکه این کلمه عربی نیست البته بماند که خودمم  قبول داشتم که عربی


تا اینکه دیروز با یه وبلاگ خیلی باحال آشنا شدم  یه نوشته توی این وبلاگ دیدم در مورد مهری شدن  در مورد پهلوان های ایران باستان بود


توی قسمت چهارم مهری شد متنی نوشته شده بود در مورد عیار 


بخش ٤: عیار - مهریان به یکدیگر «یار» می‌گفتند. «اییار» واژه‌ای پهلوی و به معنی یار و دوست است. در دوران اسلامی در ایران، اییار را «عیار» نوشتند. کتاب دلچسب سمک عیار (سامک اییار) به تازگی نونگری و چاپ شده است. عیار در زبان عربی ریشه ندارد و همان واژه‌ی «اییار» است که آنرا «عیار» نوشته‌اند.

یار غار - مهریان ایران می‌پنداشتند که مهر، شب یلدا در غاری در کوه البرز به جهان آمده است. از این رو تا جایی که می‌شده، در غارها گردهم می‌آمدند و چون بیشتر غارها کوچک‌اند، مهریان برای بجا آوردن آیین مهر، به گروه‌های کوچک به غار می‌رفتند و در غارها «یار غار» یکدیگر می‌شدند.


ولی حیف اون دوست عزیز رو دیگه نمیبینم تا بهش با افتخار بگم عیاری ریشه عربی نداره مال ایران  باستان 




آبدارچی ( آخرین عیار )

فقط حق را جمیل یافتم


امروز که داشتم از خونه میمدم سر کار دو سه تا پارچه رنگا رنگ نظر جلب کرد  از همون پارچه های که برای حاجی ها میزنند


حج کم مقبول سعیکم مشکور

جالب بود

چند وقت پیش رفتم توی یه مغازه در  محلمون که یه آقای رو دیدم امده بود از صاحب مغازه حلالیت بطلب  آقا جواد حلالمون کن


جالب قبل از رفتنش خودش آش پشت پاشو اورده بود

گفتم جواد جود داره میره حاج گفت اره گفتم تو حلالش کردی !!!!!!!‌  تو که دوستشی مغلومه حلالش میکنی ولی  بقیه چی

 جواد چیزی نگفت منم خریدم کردم برگشتم

 چند سال پیش یکی از همسایه ها از حاج امده بود  وای چه کردن قبل از اینکه پاش برسه به  زمین (هنوز تو هواپیما بود )


میزدن میرقصیدن  کل  هلهلو شادی  همیه فامیلشون یه طورای خوشحال بودن  چنان بزن برقصی راه انداخته بودن که نگو


نمیدونم  یا بزن برقص راه بندازید یا برید مکه  زیارت


نمیدونم چرا این کارارو میکنن

یه زمانی حاج بازاری معروف بود 

یادتون حاجی رنگی اسمشون بود چقدر باحال بود یادم اون موقع ها یکی میخواست بیاد ایران بلد نبود روی تلویزیون رنگی که اورده بود اسمشو بنویسه به  یه رندی گفت بیا اسم منو روی این بنویس  که اشتباه نش


طرفم نوشت


( مقصود توی کعبه بت خانه بهانست )


خدا یا مارو هم بطلب


آخر عاقبت مارو به خیر کنه


حاجی قبول باشه




آبدارچی (قوره نشده مویز شد )


فقط حق را جمیل یافتم

وسط بلوا ریه پیر مرد نشسته بود آتیش جلوش بود  دود زیادی از آتیش بلند میشد توی فکر این بودم که بابا بی خیال گرما دود آتیش اذیت ش نمیکنه اشکش رو در نمیاره

 

که یه حسی بهم گفت تو هم برو پیش اون در ماشین باز کردم یک راست رفتم طرف پیر مرد  بالای آتیش اون ایستادم به ظاهر شروع کردم به گرم کردن خودم 

 

ولی نه احتیاجی به گرمای آتیش نداشتم اون دود آتیش بود که بهش احتیاج داشتم

 

پیر مرد یک لحظه برگشت نگاهم کرد مثل اینکه اونم فهمیده بود به دود  احتیاج دارم

 

برای همین سرش انداخت پایین یه مشت چوب دیگه به خرد اون آتیش داد که احتیاج من بیشتر برآورده بشه

 

آبدار چی