فقط حق را جمیل یافتم
آهسته قدم بردار
که در اینجا شاید
دانه ای آرمیده باشد
هنوز در زیر خاک
وتن لرزانش
می ترسد از رعد صدای
پای رهگذران
آهسته قدم بردار
که شاید خفته باشد
مرغ عشقی
که هنوز میترسد
از پرواز بی یار
آهسته قدم بردار
که پریشان مکنی
خلوت شمعی را با دلدار
و بر هم نزنی
سکوت را
در شب دیدار دویار
آهسته قدم بردار
که شاید مادری
آهسته زمزمه می کند
لالای را
در گوش
کودک بخواب
رفته در آغوش را
آهسته قدم بردار
که بر هم نزنی
آرامش لبخند
نسیم را
در پس کوچه عشق
(فرخ منش)
آبدار چی
یار غار - مهریان ایران میپنداشتند که مهر، شب یلدا در غاری در کوه البرز به جهان آمده است. از این رو تا جایی که میشده، در غارها گردهم میآمدند و چون بیشتر غارها کوچکاند، مهریان برای بجا آوردن آیین مهر، به گروههای کوچک به غار میرفتند و در غارها «یار غار» یکدیگر میشدند.
ولی حیف اون دوست عزیز رو دیگه نمیبینم تا بهش با افتخار بگم عیاری ریشه عربی نداره مال ایران باستان
آبدارچی ( آخرین عیار )
فقط حق را جمیل یافتم
وسط بلوا ریه پیر مرد نشسته بود آتیش جلوش بود دود زیادی از آتیش بلند میشد توی فکر این بودم که بابا بی خیال گرما دود آتیش اذیت ش نمیکنه اشکش رو در نمیاره
که یه حسی بهم گفت تو هم برو پیش اون در ماشین باز کردم یک راست رفتم طرف پیر مرد بالای آتیش اون ایستادم به ظاهر شروع کردم به گرم کردن خودم
ولی نه احتیاجی به گرمای آتیش نداشتم اون دود آتیش بود که بهش احتیاج داشتم
پیر مرد یک لحظه برگشت نگاهم کرد مثل اینکه اونم فهمیده بود به دود احتیاج دارم
برای همین سرش انداخت پایین یه مشت چوب دیگه به خرد اون آتیش داد که احتیاج من بیشتر برآورده بشه
آبدار چی