با سبک نوشت اینجا خیلی غریبه شدم
طوری که اصلا یادم نمیاد


ولی خب جا میفتم


بچه ها کسی میتونه این شعری که داخل پست قبلی نوشتم برام معنی کنه

 ممنون میشم


چند وقته پیش سلامان بهم زنگ زد گفت  مگر میشه تو وبلاگ نداشته باشی

وقتی اینو بهم گفت یه طوری شدم نمیدونم  ولی خب سلمان حرف تو بی تاثیر  نبود

تا درودی دیگر بدرود


آبدارچی


خوش است خلوت اگر یار یار من باشدمن آن نگین سلیمان به هیچ نستانمروا مدار خدایا که در حریم وصالهمای گو مفکن سایه شرف هرگزبیان شوق چه حاجت که سوز آتش دلهوای کوی تو از سر نمی​رود آریبه سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشدرقیب محرم و حرمان نصیب من باشددر آن دیار که طوطی کم از زغن باشدتوان شناخت ز سوزی که در سخن باشدغریب را دل سرگشته با وطن باشدچو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد

بچه ها آبدارچی رو میشناسید  همونی که همیشه چایش تازه دم بود




آبدارچی