بارون رو دوست داشتی یه روز

زندگی یه بار دیگه داره برام معنا میگیره

باید یاد بگیرم که زندگی برای من  باتو یا بدون تو ادامه داره

من تا وقتی که میتونم نفس بکشم میتونم عاشق بشم  چشمک

پس زنده باد هر چی آدم عاشق پیشه هست

در ره منزل لیلی که خطر  هاست در ان

                                               شرط اول قدم ان است که مجنون باشی

خب این از بچگی  زمزمه میکردم  فکر میکردم که این طوریه  ولی نیست

در ره منزل لیلی که خطر هاست در ان شرط اول قدم ان است که  عاقل باشی

دارم اروم میشم ارامشی که برای من خوبه برای خیلی ها خطر ناک

وقتی به این ارامش میرسم احساس قدرت میکنم احساس میکنم انرژی های از دست رفتم داره بر میگرده احساس جوانی بهم دست میده

تمرین های صبح گاهی خودم رو شروع کردم

دو هفته دیگه دارم میرم تهران میخوام پارک جمشیدیه رو با دو بالا برم سخته ولی میتونم

شاید رفتم اون بالا با یه داد تمام انرژی این چند وقتم رو خالی کردم

 آبدارچی  چشمک

نظرات 5 + ارسال نظر
صوفیا یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:17 ق.ظ

نمیتونم نظر بدم چون مخاطبش من نیستم. چشمک.

بنفشه خاتون دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:32 ق.ظ http://www.banafsheh-khatoon.blogfa.com

سلام ...امیدوارم حالتو بهتر کنه.نفس بکش.

افتاب سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:51 ق.ظ

در ره منزل لیلی که خطرهاست در ان
شرط اول قدم ان است که مجنون باشی
همون مجنون بودن خیلی بهتره نیازی نیست که عاقل بشی چون اونوقت سمت منزل لیلی نمیری یک سمت دیگه میری
این همه عشق قبل از لیلی و مجنون بود این همه عشق قبل از فرهاد و شیرین بود همه اومدند عاشق شدند و زندگی کردند و رفتند همه عاقلا نه اما هیچکدوم بیشتر از چند سال دووم نیاورد اما عشق مجنون و فرهاد تا حالا دووم اورده و تا نوه و نتیجه و ندیده های ما هم دووم میاره میدونی چرا چون شرط اول قدم ان است که مجنون باشی
هردو میدونستند که به عشقشون نمیرسند اما عاشق بودند
لذت میبردند که عاشقند دوست داشتند که عاشقند اما عشق واقعی براشون مهم نبود معشوق کیه چیه چه کار میکنه مهم این بود که دوستش داشتن مهم این بود که همه زندگی و خواب و خوراکشون شده بود معشوق مهم نبود که لیلی و شیرین دوستشون داشتن یا نداشتن مهم این بود که اونا میخواستن دوستشون داشته باشن که داشتن پس دیدی باید مجنون باشی تا بخوای عاشق بشی اگر عاقل باشی تحمل نداری تو راه عشق اما اگر مجنون باشی همه میگن این دیونه این نمیفهمه و اونوقت که عشق برات شیرینه ....

صوفیا جان مهم این نیست که مخاطبش تویی منم بنفشه یا صد هزار تا ادم دیگه مهم اینه من و تو یاد بگیریم که وقتی میخوایم عاشق بشیم با دلمون عاشق بشیم نه با عقلمون عزیزم

ببخشید من زیادی نظر نوشتم ایندفعه سعی میکنم کوچیکتر باشه البته اگر دوست داشته باشی نظر بدم

نمیدونم این جواب من رو میخونی یا نه ولی خب مینویسم
عشق لیلی مجنون اگر توی کتاب ها امده جاوادنه شده باید به نظامی افرین گفت اون خوب بلد بوده این دو عاشق معشوق رو نشون بده بعدم عاشق شدن به نرسیدنه اگر بهم میرسیدن که دیگه انقدر تو ذهنا نبودن
میدونستی نه شیرین به فرهاد رسید نه مجنون به لیلی
توی فیلم هنر پیشه اکبر عبدی میگه
عشق معشوقه مال وقتی نامه بدی نامه بسونی گل بدی گل بسونی معشوقت وقتی امد توی خونت قرمه سبزی پخت دیگه معشوقت نیست زنته
قبلش یه چیز باحال تعریف میکنه که پیشنهاد میکنم برید خودتون فیلم رو ببینید
پس نتیجه اینه که به هم نرسیدن بهتره چشمک
بدرود منم از نظر طولانی خوشحال میشم بدم میاد طرف میاد توی وبلاگ میگه عجب وبلاگ خوبی داری به منم سر بزن به نظر شما صوفیا میشه گفت نظر چشمک
بدرود

صوفیا چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:32 ب.ظ

خب مجبور شدم یه نطر تکمیلی بذارم. جناب ابدارچی تو اخرش بر میگردی به همون ادم مجنون قبلی! بی خود فکر عاقل شدن به سرت نزنه! خیلی وقتها ادم وقتی عاشقه میشینه کلی نقشه و طرح میکشه که خودشو تغییر بده دست از سر معشوقش برداره ولی اخر سر میبینه ههههههه نمیتونه! تو هم عوض شو!انرژی بگیر! ولی باز مجنون باش!

الهه دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:50 ب.ظ

مطالب جالبی دارین تو سایتتون
من وقت زیادی نداشتم که همشو مطالعه کنم اما همین مقداری که خوندم نظرمو جلب کرد
واقاْ جالب و خواندنی هستند لااقل از نظر من
موفق باشین
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد