شب یلدا

 

                       بسم حق

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد       دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شب یلداست          نور ز خورشید جوی بو که برآید

 

شب یلدا , طولانی ترین شب سال , شیرینی و آجیل و هندونه , قصه های مادربزرگ , شب نشینی های بزرگان , خلوت کردن های زهاد و ... اینا چیزهاییه که ما با شنیدن <<شب یلدا>>  شاید به ذهنمون برسه .

این شب رو هر کس سعی می کنه به گونه ای به صبح برسونه ؛ یکی با رفتن به یه گوشه دنج و راز و نیاز با معبود , اون یکی با شب نشینی با دوست و قوم و خویش و یا حتی به عیاشی و خوشگذرونی , یکی با هنر و ساز و آواز  , اون یکی با رقص و پرواز , یکی به فکر اینه که چطور این شب بلند سرد سال رو توی خیابونای یخ زده بی روح زیر توی یک جعبه یا زیر یه تیکه مقوا به صبح برسونه , اون یکی تو فکر اینه که کی میشه این شب تموم بشه تا فردا صبح باز بره سراغ روزمرگی همیشه خودش و ... و بالاخره گروهی اصلا براشون فرق نمی کنه این شب با شبای دیگه مثل همیشه سر یه ساعت مقرر به خواب میرن و فردا صبح هم مثل همیشه یکنواخت و یک شکل امروزشون مثل دیروزشون .

دیشب جاتون خالی دلم بدجوری گرفته بود ؛ رفتم یکی از اون جاهایی که آرامش دهنده تره . وای که چه حالی داره وقتی که از حال خودت بیخبر میشی . میری تو اون دنیاهای دیگه . اونجایی که نه دلت میخواد به کسی فکر کنی نه به چیزی , اونجایی که تنها تویی و ... گریه کردم فراوون اما نه از سر تضرع و ناله نه هرگز . من هرگز پیشش ناله نمی کنم همیشه باهاش دعوا کردم همیشه باهاش مثل سایرین که باهاشون حرف می زدم , درد دل کردم :

تو کجایی تا شوم من چاکرت        چارقت دوزم کنم شانه سرت

بهش گفتم آخه ای بزرگ اینه رسمش ؟ این همه سرگردون , این همه گمراه , یکیشون من , چرا راه رو نشونم نمیدی , خسته شدم بس که این ور و اون ور کوبیدم خودمو . یهو یادم اومد که لااقل 124000 بار رسما و هزاران بار با گوشه و کنایه , با ایما و اشاره منو به سوی خودش خونده اما من هر بار یا نخواستم یا چشمم رو بستم . ولی باز گفته مرا بخوان ! مرا بخوان تا تو را دریابم !!! شگفتا ! من خودم به شخصه اگه کسی رو دو بار یا سه بار به جایی دعوت کنم و اون موجه یا غیر موجه به دعوتم پاسخ منفی بده دیگه دعوتش نمی کنم ؛ اما این اعلی مقام , این یکتای همام , میگه اگه هزار بار اومدی و برگشتی و باز هم بیا این در همیشه بازه ! من که شاید یه بار بیشتر نرفته باشم اما هزار بار برگشتم از پیشش . یعنی واقعا این عدالته که میگه اگه هزار بار در حقم بی حرمتی کردی بازآ ؟ نه من به این عدالتش هم اعتراض دارم ......

برآی ای صبح روشن دل خدا را            که بس تاریک می بینم شب هجر

والسلام

پدرخوانده

نظرات 6 + ارسال نظر
......... یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:39 ب.ظ

سخنی که از دل برآید
لاجرم بر دل نشیند


آبدار چی یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام پدر خوانده . جالب بود ولی منم اعتراض دارم
برای ما ۱۲۴۰۰۰ بار رسما دعوت نفرستاد داری یه چیز هارو قاطی میکنی یا میخوای اشتباه دیگران رو تو جواب پس بدی .از همون ۱۲۴۰۰۰ باری که میگی بار اولش بود که همون بود که ترو از اون بهشت برین بیرون کرد ای خدا ... من ملک بودم فردوس برین جایم بود***آدم اورد در ین دیر خراب آبادم...
یادم نمیاد چی شد که امدم توی این دنیا هرچی فکر میکنم یادم نمیاد ولی میدونم وقتی امدم این دنیا خیلی گریه کردم نمیدونم چرا شاید به خاطر این بوده که منو از بهشت بیرون کردن نه شاید این نباشه .....یه چیز دیگه اگر فکر میکنی ۱۲۴۰۰۰ بار رسما برای تو من بوده بیا به ۱۲۳۰۰۰ بارش جواب بده تا حکم کافر به پیشونیت بچسبونن بفرستنت پیش معبود ... هرچی فکر میکنم ۱۲۴۰۰۰ برای ما نبوده برای ما یکی فرستاده حد اقلش اینه که ما به یکی از این ۱۲۴۰۰۰ دعوت نامه لبیک گفتیم ...همرو قبول داریم ولی فقط به یکی جواب دادیم ...پس زیاد به خودت سخت نگیر خوشباش توی این شب ... پدرم رضوی رضوان به دو گندم بفروخت *** نا خلف باشم اگر به جوی نفروشم (من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم ).....

**** یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:34 ب.ظ

سلام

احتیاج به معرفی ندارم دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:11 ق.ظ

بابا خوانده جالب بود منو بفکر وا داشت ببین چقدر نوشته باید جذاب باشه که منو بطرف خودش کشید اخه هر متنی نمی تونه منو اسیر کنه فقط یه کمی طولانی بود که تحملش راحته بای

کتایون دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:52 ب.ظ

دیشب که شب یلدا بود خواستم براتون با توجه به نوشته قشنگتون یادداشتی به رسم یادگار بزارم که متاسفانه بقول قدیمی ها قسمت نشد ..........شب یلداتون مبارک .........واما میگن یلدا از ملازمان حضرت عیسی (ع) بوده و قدمای خودمون هم شب یلدا رو نحس میدونستن واز این جهت است که هجران و فراق رو به گیسوی بلند یار و تاریکترینو طولانی ترین شب رو ازش به شب بی انتهای هجر نسبت دادن که سعدی سر آمد بقیه س ........وخب ما ایرانی ها هم که برای هر نحسی یه راه حل داریم بزرگا همه فامیل رو جمع میکنن و با سرودن شعر و گفتن داستان عاشقانه امیر ارسلان و فرخ لقا امید رو دوباره زنده میکنن ...کاش سنت هامون دوباره احیا بشه ..........

کتایون دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:54 ب.ظ

اوااااااااااااااااا بازم که سلام نکردم :) :ی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد