قصه(متل)




خب تا اینجا گفتم که حاجی وقتی پسره رو با دخترش میبینه شکه میشه


حاجی برای اینکه از دسته پسره خلاص بشه میره با یه کسی که بیرون از شهر کوره اجر پزی داشته صحبت میکنه میگه اگر فردا هرکس که از طرف من امد بندازش توی کوره هرکی که باشه حتی اگر پسرام امدن دختره حاجیم که میدونسته توی کله باباه چی میگذره بابا ره تقیب کرده بوده پس همه چیز می فهمه فردا که حاجی به دامادش میگه برو پیش فلانی بیرون از شهر دختره نمیزاره شوهرش بره برادشو میفرسته بهش میگه بابا گفته که بری پیش فلانی پسر حاجی میره پیشه آجر پزه اونم پسر حاجی میفرسته توی کوره .

حاجیم از اینطرف خوش حال که دیگه دامادشو سرونیست کرده میبینه دامادش جلوشه میگه مگر نرفتی پیش فلانی میگه نه پسرتون فرستادم حاجی میزنه توی سرشو که وای پسرم  برای برگردوندن پسر کوچیکش پسر بزرگرو میفرسته سراغش که میبینه بر نمیگرده  چون اون آجر پزه پسر بزرگه حاجیرو هم میفرسته توی کوره .

حاجی خودش میره ببینه چه خبره کوره داره میبینه گندش درموده برای رهای از این بد بختی که کسی نفهمه خود حاجی رو هم میفرسته توی کوره حاجیم میمیره .

دختر حاجی به پسره میگه بیا من همی کس و کارم فدای تو کردم اینم ارث میراث بابام همش به تو میرسه ببینم تو چه کار میکنی ..............



خب امید وارم هیچ نتیجه ای از داستان نگیرید چون میدونم باید تا چند روزی جواب پس بدم .......



ولی اون طالعه های که عوض میشن چی اونای که چندین بار ازدواج میکنن ... شاید چندین بار طالعه شون نوشته میشه ........


به قول پدر خوانده کسی که گریه میکنه یه درد داره . کسی که میخنده هزار درد ........



راستی تا یادم نرفته قرار بود برای عیدی به دوتا از دوستام عیدی بدم که نشد همینجا بگم شرمنده اخه هیچ آشنای توی شهر اونا پیدا نکردم ...... شرمنده در اولین فرصت حتما ....


دلم میخواد حرف بزنم درد دل کنم ولی حیف حیف یا سنگ صبوری گیرم نمیاد اگرم گیرم بیاد من عادت به این کار ندارم ....ولی واقعا خیلی وقتا برای سبک شدن لازه لازمه با یکی حرف بزنی ............


آبدارچی
نظرات 5 + ارسال نظر
رویا جون یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:19 ق.ظ http://hezarharf.persianblog.com

سلام اولا اول شدم دوما لوطی جون مادرت همه حرفاتو بیا به من بوگو بعدشم حتما بهم بوگو کسی نفهمه ها اوکی قربونت

سلام . بین خودم خودتو ۶۰ میلیون درسته پس بی خیال

رویا جون یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:22 ق.ظ http://hezarharf.persianblog.com

سوما من اگه جای پسره بودم دختره رو هم می انداختم تو کوره تا بسوزه می گفتم تو که به خانواده ات رحم نکردی از کجا معلوم فردا به منم رحم نکنی برو پیش فک و فامیلات ههه

افسون یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:24 ق.ظ

سلام
داستان قشنگی بود توی یه کلام نهایت عشق و علاقه دختر رو می رسونه نسبت به شوهرش بگذریم
برسیم به درد دل کردن می دونی من هم عادت به این کار داشتم ولی یه چند بار با کسی حرف زدم جات خالی همچین زد توی ذوقم که پشت دستم رو داغ زدم دیگه حرف نزنم حالا اگر به یه جفت گوش مفت احتیاج داری به حرفات گوش می دم ولی قول می دم توی ذوقت نزنم .
خب
باییییییییییی

ایمیلتون چک کنید

بــاران یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:08 ب.ظ http://manzelgah.blogsky.com

سلام لوطی.
سال نو مبارک.
راجع به داستانت حرفی ندارم اما...
اما دلم میخواد از ته قلب که خیلی زود بتونی حرفاتو به یکی بگی..یکی که خوب بشنوه...و محرم تو باشه...چرا که هر که شد محرم دل در حرم یار بماند.نمیدونم چی میشه ادم حرفشو میگه به یکی.. به همدلی و همراهی مربوطه.اون ادمو فکر کنم خودت بهتر پیدا میکنی .این که من یا هر ادمی بیاد بهت بگه برای من بگو خب بیشترش مال کنجکاویه.اگه یک روزی با یکی احساس یکی بودن کنی حتما حرفات به زبون میاد.
ضمنا یک چیز دیگه.میشه الان که این نظرو میخونی یک لبخند کوچولو بزنی؟هیچ دلم نمیخواد حس کنم که یک دوست قدیمی غمگینه.اه اه عین این خاله خانباجیا حرف میزنم.
فدای شما.
خدانگهدار شما.
باران.../

ممنون . جالب بود بهترین جواب ...........

پدرخوانده یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:17 ب.ظ

سلام .. اولا که دمت گرم .. دوما یه مثل یا شاید هم یه روایت باشه که حرفی که از دو تا لب گذشت دیگه سر نیست دیگه راز نیست علنی میشه .. پس یا نگو یا اگه گفتی منتظر باش که همه خبردار بشن اینو هم به تو گفتم هم به افسون دخمل گلم و هم به همه اونایی که خوندن .. سوما فکر کنم حق با رویا باشه پسره باید دختره رو هم می سوزوند آخرشم برا اینکه فیلم کاملا هندی بشه خودش رو هم می سوزوند .. چهارم من گوشام می شنفه منتها سنگینه مخزم هم دیر می گیره به من نگو .. پنجم فکر کنم بارونی توی سال ۸۳ عوض شده یه جورایی سنگین می زنه D:D:D: .. امیدوارم که همه شاد باشن و خنده رو .. راستی یه چیزی یادم رفت اونم اینکه داداش من چند دفعه باید بگم که تو می نویسی به چه دلیل و دیگرون نظر میدن به چه دلیل تو هم مثل این که مخزت مثل مخز من دیر پزه ها بابا جان یه کمی توی این سال ۸۳ سعی کن از اون کله بیشتر کار بکشی نذار آک بند بمونه دو روز دیگه خوراک هزار جور مور و ملخ میشه D:D:D: .. مثل این پیرمردا چونم گرم شده همینجور یه بند دارم حرف می زنم .. والسلام

اینم عالی بود نمیشه حرفی زد که اگر بزنی دیگه راز نیست منتظر باید بود تا همه بفهمن ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد