واسه شاد بودن بهونه نگیر ...

بسم حق

سلام

خب ۱۰ روز هم از سال نو گذشت . تو این چند روزه احتمالا بازار دید و بازدید و صله ارحام داغ بوده و حتما تا جایی که تونستید سعی کردید که کینه ها رو بریزید دور . ما توی مشهد یه رسمی داریم که هر کسی یه روزی رو تعیین می کنه که همه اهل فامیل جمع بشن اونجا و به اصطلاح (( جلوس )) میگن . این جلوس ها یه خاصیتش اینه که اگه نتونسته باشی به هر دلیلی به دیدن یکی بری ٫ از اونجایی که مطمئنا دیگرون خونه نیستن فقط میری سراغ یکی . حالا از این رسم بگذریم که اصلا موضوع حرفم این نیست .
توی این جمعها عموما همون حرفای همیشگی شنیده میشه مردها از وضع اقتصادی و بازار و ماشین و سیاست و آمریکا و تونی بلر و عراق میگن . زنها هم از طلا و جواهر و لباس فلانی و خونه اون یکی و اوا خاک به سرم شد ...
توی یکی از همین جمعها نشسته بودیم که یکی از علیا مخدره ها فرمودند که : قدرت خدا رو می بینی همچین که بهار میاد انگار که این درختا هم می فهمن ٫ سبز میشن . جمع یه کمی با سوادتر زیر لب خنده ای کردند و به کم سوادی طرف خندیدن . جمع دیگه ای هم که از همون قماش بودن شروع کردن به صحبت کردن در مورد این موضوع جدید که مطرح شده بود . ولی خب خداییش یه لحظه فکر کنین به این جمله . میشه از همین جمله عامیانه و خنده دار چیزی رو پیدا کرد .
انگاری که جرقه ای بزنه . راست میگه ها چرا اینجوری شده . چرا به جای این که بهار بودنش رو مدیون سبز شدن درختها باشه ٫ برعکسش در نظر گرفته میشه . اینجوری بذارید بگم آیا بهار نشونه سبز شدن درختهاست ؟ یا سبز شدن درختها دلیل بر اومدن بهار ؟
این یکیشه . اصلا همین دور هم جمع شدن توی روزهای اول سال چه دلیلی داره ؟ چرا سیزده روز ؟ چرا روز سیزده رو توی دشت و دمن می گذرونیم ؟
چرا تولدمون رو جشن می گیریم ؟ چرا سالروز به دنیا اومدنمون مهمه ؟
آیا اینا فقط واسه اینه که ما بیایم از همدیگه صحبت کنیم؟ فقط غیبت کنیم ؟
اصل چیه ؟ اصل دور هم جمع شدن نیست ؟ دیدن و گفتن و خندیدن و با خبر شدن از همدیگه نیست ؟ آیا دونستن قیمت ارز و این که امروز جرج بوش با سگش چیکار کرده و کجا رفته مهمتره یا دونستن لباس فلانی و طلاهای فلانی  ... یا این که ببینم واقعا حالت چطوره ؟ اوضاع زندگیت رو به راهه ؟ راستی شنیدی فلان جوک رو ؟
چرا نخندیم چرا شاد نباشیم اونم تو این قرن . قرن ماشین و دود ٫ قرن آهن و سنگ ٫ قرن اتم و موشک ٫ قرن .... (ایناهاش به علت این که یه کمی بوی سیاست میداد از جانب سردبیر حذف گردید لطف سعی در پر کردن این نقطه چین ها نداشته باشید که خیر نمی بینید)
اینجاهاش رو دیگه عمرا بذارم سانسور کنن . جالب اینجاست که این نظام ما هم به روزهای وفات و عزا بیشتر توجه می کنه . تمام روزهای وفات و رحلت و از دست دادن ها تعطیله ولی روزهای ولادت نه . تو این دوره زمونه خیلی بهونه واسه شادی کردن داریم که اینجوری هم هی کمتر و کمترش می کنیم .
آآآآآآآآآآاییییییییی ملت !!!!!
به خدا وقتی برای شاد بودن نداریم . به خدا این دور هم جمع شدنا معنی دیگه ای داشته . اینقدر به این مفهوم و معنی اصلی بی توجه بودیم که حالا جشن مهرگان دیگه نداریم . جشن شالی و امثالهم هم دیگه خیلی کم دیده میشه .
این که یه سال از عمر من و تو گذشت چه فایده ای داره دونستنش که بخوایم براش جشن بگیریم جز این که با جمع شدن دور هم ٫ یادآوری می کنیم که بابام جان وقت کمه یه سال دیگه هم به آخر عمرمون نزدیکتر شدیم . جون من بیا دستمو بگیر ...
بابا همونجوری که اون ننه زمستون جای خودشو به جوان رعنای بهاری داده بیا تو هم بهاری شو بیا جوونی و شادابی رو یاد بگیر .
در انتها باید بگم که من خودم در ۲۱ سالگی (یه کمی به خودم آوانس دادم) قیافه ای مثل ۳۵ ساله ها دارم ٫ موهام سفید شده ٫ افکارم پوسیده ٫ ذهنم پیر شده ٫ دلم پوکیده .

والسلام

پدرخوانده سابق - رو به موت امروز
نظرات 9 + ارسال نظر
آبدارچی دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام . امدم یه چیزی بگم ولی حسش نیست پس میگم اولم هورااااااااا اگر این حس لعنتی امد همین قسمت میگم پس لطفان توی قسمت پاسخ گوی چیزی ننویس

عزیز دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام خوبی اینکه غصه نداره از این بعد خودم مجلسو گرم میکنم جک میگم همه بخندن ولی میدونم فایده نداره چون بعدش میگن دیدی چقدر خود شیرینی کرد دیدی چجوری خودشو لوس میکرد بقیه بخندن میخواسته جلب توجه کنه .... اوخ اوخ اصلا بیخیالش شدم بذار همینجوری بمونه . همینقدر که با دوستام اینجاها خوشم برام کافیه

صبورا(سنجاب) دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:27 ب.ظ http://saboorajanam.persianblog.com

سلام.خوبین شما؟ قالب نو مبارک ... دور از جونتون ... اتفاقی افتاده که بعد از اسم پدر خوانده اون دنباله را استفاده کردین... خب این مشکلات با زندگی عجین هستن و جدا نشدنی... سالم وسربلند باشین...خدانگهدار

مهربانو سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:00 ق.ظ http://mahemehr.persianblog.com

SALAM BEBAKHSHID RANA KIYEEEE BABA BOZORG? :D DAR ZEMN DELETOON JAVOON BASHE MIGAM FILMETOONAM DIDAM. FEKR NEMIKARDAM PEDAR KHANDE MAFIYAEE BASHE :D

بــاران سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:30 ق.ظ http://manzelgah.blogsky.com

سلام.
امروز که وبلاگتونو باز کردم اولش فکر کردم اشتباه آمدم.همینطور که میخواستم برگردم و داشتم با خودم میگفتم عجب وبلاگ بی سلیقه ای...(همون دی دونقطه)یکهو دیدم نوشته پدرخوانده و از این حرفا.هههههه
اولا سبزیتون مبارک.
دومامیدونی یکزمانی بود یک مشکلی داشتم ناراحت بودم حرفم نمی امد.همه بهم میگفتن بس کن دیگه بخند بابا.البته من ذاتا ادم شوخ و بگو بخندیما.خلاصه از خدا خواسته شدم عین قبلم بگو بخند و مهربون که یکهو دوستم گفت چقدر بی خیالی تو چطوری میتونی بخندی؟
مرز بین غم تا شادی یک کوچولو راهه.من دارم سعی میکنم از اون بگذرم.که بدجوری سخته.ولی سعی میشه کرد اقلا.
فدای شما.
باران.../

عزیز از مشهد سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:56 ق.ظ

به به سید شد وبلاگ d: هههههههه من اون تیکه اخر جای اسمتو ندیدم ببینم از بسلامتی رو به موت شدی ما که هر روز دیدیمت بهتر از دیروز بودی اصلا داری با صاایران رقابت میکنی که d: از این به بعد بیا بیشتر وقتتو با خودم سپری کن تا اخر عمر شاد میمونی (چشمک) خوش باشی فعلا بای d: اینبار هرچی دونقطه دی زدم درست از اب در اومد کلی خوشحالم

رویاجون سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:09 ب.ظ http://hezarharf.persianblog.com

سلام مبارکه چمنکاری کردین بسلامتی واقعا که من از پدر خوانده تعجب می کنم که همیشه خودشو غمگین و سر سنگین نشون داده حالام داره نصیحت می کنه به شاد بودن و خندیدن و بی خیال بودن ولی من بازم می گم اشتباه کرد ی اون رو به موت امروز وصله ناجوریه واسه این نصیحتت فکر کنم سوزن و جوالدوز و امپول و از اینا رو همه به مردم داری می زنیا

همیشه گفتن مرگ خوبه واسه همسایه حالا ما یه بار گفتیم شادی خوبه واسه همسایه بده؟ بعدشم میخواستم نشون بدم که کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی (چشمک دو نخطه دی) .. ممنون

به عبارتی خاطیره سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:36 ب.ظ http://khaterehlonely.persianblog.com

سلام لوط موطی..وبلاگتون خیلی خوشگله

پدرخوانده چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:13 ق.ظ

سلام .. ممنون از همتون که سر زدین .. آبدارچی که حس لعنتیش هنوز نیومده قرار بود یه دعوای اساسی بکنیم ولی من چون توان مقابله نداشتم باهاش کنار کشیدم اونم دیگه حس لعنتیش نیومد .. عزیز هم که جوابشو در دنیای واقعیت دادم اینجا دیگه تکرار نمی کنم .. سنجابی اون مشکلاتو نگه داشتم و میخوام بگم با همه همون مشکلات باید شاد بود .. مهربانو من رعنا رو می شناسم ولی شما هم محض اطلاعات بیشتر به ملوک ضرابی مراجعه فرمایید .. بارونی هم دستش درد نکنه پدرخوانده و این حرفا دیگه چه صیغه ای بود راستی حالا چون من ۲۱ سالمه شدم بچه جان D: .. جواب رویا جون هم که گفتم ولی بازم میگم اگه تو نهایت مشکلات یا به قولی تو END غم و غصه هات خندیدی و شاد بودی هنر کردی .. خاطره جان شما هم لطف کردی که به ما سر زدی من که شما رو نمی شناسم چون از من هم قدیمی تر بودید توی روزی .. بازم از همه تشکر راستی تمام اینایی که نوشتم بغل هر کدومش یه دو نخطه دی داشت ولی فقط در جواب بارونی دو نخطه دی زدم که تاکید کنم به خدا فقط محض شوخی بعضی چیزها رو می نویسم و لزوما پشت هر حرفی قرار نیست نیش و کنایه ای باشه .. شاد شاد شاد باشید .. والسلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد