******


دارم با خوم کلنجار می رم که دوست داشتن بدون حسادت بدون نفرت و بدون حس مالکیت رو معنی کنم.
تا بحال شده کسی رو اینقدر دوست داشته باشی که حاضر باشی از خودت بگذری و اون چیزی باشی که اون دوست داره حتی اگر خودت نخوای

کجای کار رو اشتباه کردم
کجا خطا رفتم
نمی دونم

فکر کنم باید روی یه بلندی می رفتم و این چند سال رو می دیدم و بعد این تصمیم رو می گرفتم

نمی دونم چطوری باید دوام بیارم؟
چطوری ادامه بدم؟
چطور نفس بکشم؟

آخه پرنده های قفسی کی عادت می کنن به بی کسی ؟ بخدا هیچوقت
هنوز که ندیدمت عادت نکردم میخوای باور کن میخوای باور نکن چند وقتی گوشش می دم اما هیچوقت قفسی بودن رو تا این اندازه لمس نکرده بودم

دوست دارم برات نامه بنوسیم و اعتراف کنم برای من زیاد بودی
اعتراف کنم که آرزو دارم یه تو (ی) کوچیکتر داشته باشم که عاشقش بشم

کوچیک که بودم خاله بهم می گفت اگر آرزویی داری و نتونی به کسی بگی توی یه کاغذ بنویس و شب از روی یه بلندی رهاش کن خدا می یاداونو می بره و می خونه !!!

پس می نویسم
دلم برایت تنگ است
برای تو که همیشه دلت برایم می سوخت
برای تو که همیشه با من بودی
برای تو که نمی توانم حتی فردا چند کلمه ای بگویم

                   مهربانا سی و هفتمین سالروز تولدت مبارک

برای تو که
نه نه
دیگر کافی است


افسون



نظرات 17 + ارسال نظر
آبدارچی شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:33 ب.ظ

سلام . تبریک میگم . امید وارم که سال های سال زنده باشن ..................

افسون شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:49 ب.ظ

از طرف من هم تبریک بگو
باشه
ایشاا... همیشه سرزنده و سرحال باشن
درد بزرگیه کسی که کنارته و نمی تونی خودت رو توی شادیش سهیم کنی

[ بدون نام ] شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:57 ب.ظ

فریاد

مشت می کوبم بر در

پنجه می سایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم خفقان

من به تنگ آمده ام از همه چیز

بگذارید هواری بزنم

آی

با شما هستم

این درها را باز کنید

من به دنبال فضایی می گردم

لب بامی

سر کوهی دل صحرایی

که در آنجا نفسی تازه کنم

آه

می خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من به فریاد همانند کسی

که نیازی به تنفس دارد

مشت می کوبد بر در

پنجه می ساید بر پنجره ها

محتاجم

منهموارم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند

از شما خفته چند

چه کسی می اید با من فریاد کند ؟
آبدارچی

سلمان شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:54 ب.ظ

من به تو تبریک میگم افسون ، تو خودت به قلبت تبریک بگو ، قلبت هم پیغامت رو می رسونه به اونی که باید برسونه .. شاد باشی .........

سلمان یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:11 ب.ظ

ای بلبل جان چونی اندر قفس تنها
تا چند در این تنها مانی تو تن تنها
ای بلبل خوش الحان زآن گلشن و زآن بستان
چون بود که افتادی ناگاه بگلخن ها
گویی که فراموشت ، کردند در این گلخن
بشکن قفس تن را بس کن تن و من گویان
از مزبله و گلخن بخرام بگلشن ها
مرغان هم آوازت مجموع از این گلخن
پریده بدان گلشن بگرفته نشیمنها
در بیشه دام و دد ماوا نتوان کردن
زین جای مخوف ای جان رو جانب مامنها
ای طایر افلاکی در دام تن خاکی
از بهر دو سه دانه وامانده ز خرمنها
باری چون نمی یاری بیرون شد از این حالت
بر منظره اش بنشین بگشا در و روزنها
ای مغبری مسکین اینجا چه شوی ساکن
کانجاست برای تو پرداخته مسکن ها

شاد باشید .........

افسون دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 08:27 ق.ظ

سینه مالامال درد است ای دریغا مرحمی

سلمان دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:54 ق.ظ

سینه مالامال درد ست و اگه این درد رو انتقال ندی و توی سینه چالش کنی ، اون وقت .......... یه سینه دیگه رو بیاب افسون ... شاد باشید

مهربانو دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:17 ب.ظ http://mahemehr.persianblog.com

سلام سلام سلام. تفلدههههه. منم کیک میخواممم. زود باشین. راستی تولده کی هست؟ مبارکهههههههه. شمع هم روشن کردیننن؟ یه چیز دیگه هم بگم و برم. روشی که خالتون پیشنهاد دادن عالیههه. شاید یه روزی امتحانش کنممم. ولی میترسمممم. چون ممکنه به جای خدا بنده خدا بره و کاغذ آرزوهای منو بخونهههه. اونوقته که.... ( دونقطه دی) موفق و پاینده باشید.

[ بدون نام ] دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:14 ب.ظ

مهربانو
این روزها بنده های خدا خشم و ظلم و عذابشون از قهر خداوندی هم بیشتر شده . جای تعجب نیست

سلمان دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:41 ب.ظ

امان از بنده های خدا (دو نخطه دی)

صبورا(سنجاب) سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 07:41 ق.ظ http://saboorajanam.persianblog.com

سلام...حالتون چطوره؟ خوبین خانومی....با شما موافقم...سالم وسربلند باشین....نوشته های قشنگی دارین...خدانگهدار

مهربانو سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:24 ب.ظ http://mahemehr.persianblog.com

سلاممممم.(این روزها بنده های خدا خشم و ظلم و عذابشون از قهر خداوندی هم بیشتر شده . جای تعجب نیست). این یعنی چی؟ کی اومده با اسم من اینو نوشتهههههههههه. خودمو میکشممممم. راستی چه مهم شدم از اسمم استفاده میکنن. دلتون بسوزهههههه. (زبون). ولی معنی حرفشو نفهمیدمم. اگه کسی متوجه شد به منم بگهه.

؟ سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 08:34 ب.ظ

مهربانو اینو کسی که نوشته به اسم تو ننوشته بلکه خطاب به تو و در جوابت نوشته.ببخشید که من یک کمی فضولما.ضمنا منم نبودم شک نکن به من.

آق فری چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:59 ق.ظ

سلام ... چطوری لوطی نا لوطی ؟!

سلمان چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 08:00 ق.ظ

خدا گر ز حکمت ببند دری ........ چیه لابد منتظرین بگم ز رحمت گشاید در دیگری؟؟؟؟؟؟‌.. نه عزیزان دل برادر توجه فرمایین : خدا گر ز حکمت ببند دری -- به پشتش زند قفل محکمتری ..... اگه یکی پیدا بشه که آپدیت بکنه هم بدک نیست .. شاد باشید .. والسلام

مهربانو پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:57 ق.ظ http://mahemehr.persianblog.com

سلام. آپدیت نکنیدااا حیفههههههه. درضمن مرسی علامت سوال . بس که آی کیو هستم متوجه نشدم. ولی بازم منظورشو نفهمیدممم. ( دونقطه دی)

امید 33 پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 11:22 ق.ظ

افسون خانومی سلام. چطوری بابایی؟ بابا این حرفا چیه؟ چیزی شده قلبونت برم؟ سری به ما نمیزنی؟ یادته؟ دقیقا یکسال میگذره که تو چت روزی کل کل میکردیم. یادش بخیر. من بابا بزرگ تو بودم نه؟ ههههههههه یادش بخیر یه سری بزن به ما. خوشحال میشیم. به ننه گلی هم سلام برسون شاد باش و شاد زی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد