آهسته قدم بردار

 

فقط حق را جمیل یافتم

 

 

آهسته قدم بردار

که در اینجا شاید

دانه ای آرمیده باشد

هنوز در زیر خاک

 

وتن لرزانش

می ترسد از رعد صدای

پای رهگذران

 

 

آهسته قدم بردار

که شاید خفته باشد

مرغ عشقی

 

که هنوز میترسد

از پرواز بی یار

 

 

آهسته قدم بردار

که پریشان مکنی

خلوت شمعی را با دلدار

 

و بر هم نزنی

سکوت را

در شب دیدار دویار

 

 

آهسته قدم بردار

 که شاید مادری

آهسته زمزمه می کند

لالای را

 

در گوش

کودک بخواب

رفته در آغوش را

 

 

آهسته قدم بردار

که بر هم نزنی

 

آرامش لبخند

نسیم را

در پس کوچه عشق

(فرخ منش)

 

 

آبدار چی

 

نظرات 5 + ارسال نظر
جن زده چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:40 ق.ظ http://jenzade.blogsky.com

دو جام یک صدف بودند،

« دریا » و « سپهر »

آن روز

در آن خورشید،

- این دردانه مروارید -

می تابید !

من و تو، هر دو، در آن جام های لعل

شراب نور نوشیدیم

مرا بخت تماشای تو بخشیدند و،

بر جان و جهانم نور پاشیدند !

تو را هم، ارمغانی خوشتر از جان و جهان دادند :

دلت شد چون صدف روشن،

به مروارید مهر

آن روز !

مینو چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:58 ب.ظ

ابدارچی و این حرفها

سرباز وظیفه - میتی پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 03:52 ب.ظ

هی ی ی روزگار .... داستان مام خیلی غمناک شد.. تیریپمونم شده ناله ... خلاصه حلالم کنین . هی گفتم عمرا اگه برم عمرا اگه این زلفارو بزنم اخرشم نشد که نشد البته فقط و فقط و فقط یک دلیل داره رفتنم منم با همون خوشم . بهر حال خوش باشین همیشه ... ا ا ا دیدی چی شد میخواستم اخر سالی برم اهوازا اخرشم نشد هههههههه حالا ایشالله اموزشی تموم بشه برا ماه عسل میام d:

زهرا شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 09:42 ق.ظ

تولدت مبارک

یه دوست شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:42 ق.ظ

بازم ۱۸ بهمن.بازم تولد.بازم باز های پیش رو.
تولدتون مبارک.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد