معرفی

چند وقته پیش یه آقای امد مغازمون چند دقیقه ای در مورد کارش صحبت کرد بعی یه دفعه گفت ببخشید یادم رفت سلام کنم و خودم رو معرفی کنم  منم کلی خجالت کشیدم  اخه منم یادم رفت  بهش بگم علیک سلام ......


حالا من  شدم همون آقا

ببخشید بچه ها یادم رفت خودم معرفی کنم  شاید دلیلی نداشته باشه ولی خب دوست دارم خودم رو معرفی کنم

من بهنام هستم 

چند وقته پیش داشتم توی چت با یه آقای گنده چت میکردم که هوس کردم یه وبلاگ گروهی بزنم برای همین اون آقای گنده رو مجبور کردم توی این وبلاگ گروهی نقش پدر رو بازی کنه

خب این وبلاگی که الان میبینید همون وبلاگه

حرفهای ناگفته

 من یکی از بچه های چت روزی بودم یادتون میاد اسمم توی چت لوطی حیدر بود  اینجا هم به اسم آبدارچی مینوشتم و مینویسم   کسای که میمدن اینجا سر میزدند همه از بچه های روزی بودن   خیلی ها اینجا مینوشتند خیلی ها هیچوقت از انگشتان یک دستم بیشتر نشدند

گذشت تا همه از هم جدا شدیم

برای چند ماه اینجا تعطیل بود تا من یه باره دیگه امدم کلید انداختم کرکره رو زدم بالا

ولی خب هرکاری میکنم نمیتونم مثل قبل جوک بگم از امروزم میخوام نوشته های گذشته خودم رو بخونم شاید به حس حال گذشته به تونم یه کم خودم رو نزدیک کنم

چرا شو نمیدونم چون دیگه از بچه های روزی کسی نمیاد اینجا منم دارم سعی میکنم با بچه های  شهر خودم یا بهتر بگم اهواز رابطه برقرار کنم ولی با همون حس حال

من هیچوقت جدی نبودم 
من هیچوقت شوخ نبودم
هیچوقت زیاد نخندیدم
هیچوقت زیاد گریه نکردم
هیچوقت هیچکاری رو نیم تمام نزاشتم و هیچوقت کاری رو تمام نکردم

میخوام اینو بگم من یا آدم معمولی معمولیم یه کمی البته معمولی ترم

برای همینم از حرفای من هیچوقت ناراحت نشید  و هیچوقتم خوشحال نشید



آبدارچی ( معرف حضورتون که هست )

نظرات 1 + ارسال نظر
میتی سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:37 ب.ظ

ههههههه مام که نقش شلغمو بازی میکنیم d:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد