بسم حق

سلام

توی بهشت بودیم , میوه ممنوعه خوردیم و پرت شدیم بیرون . افتادیم رو خاک . خاک داغ بود و سوزنده . روی پنجه ایستادیم و دویدیم سمت بلندی . هر چی بالاتر رفتیم باد سرد و سوزنده بیش از پیش , آزارمون داد . برگشتیم رو به سمت پایین اومدیم یه جای سر سبز . شگفتا ! چقدر شبیه به بهشته ! سرسبز و قشنگ . درختها پر از میوه های رنگارنگ . زمین مرطوب و نرم . صدای حیوونا پر از شرم . که ای آدم ! تو اومدی اینجا دنبال بهشتت می گردی . وای بر تو . برگرد . برگرد و از نو بساز : خودت رو , جایگاهت رو ... برگشتیم . اینور جنگل با صدای بلبلها و زلالی رودخونه و سبزی درختها و شیرینی میوه ها اما پر از رمز و راز و پر از زمینه های کژی ها و پلیدیها . یه طرف زمین داغ ولی مستعد برای پرورش . یه طرف کوه سرد سرشار از گنجهای مدفون در دلش . یه سمت دیگه هم مونده ولی راه اون طرف خیلی سخته . یکی گفت : یکی از همین سه تا راه رو انتخاب کن وقتی تا تهش رفتی اون موقع آماده ای برای رفتن به راه چهارم . یکی گفت : نه از اول برو سراغ سختترین راه , راه آسمان .

موندم حرفی کدوم رو گوش کنم ولی می دونم در انتها این من هستم که باید انتخاب کنم . راستی تو کدوم راه رو انتخاب کردی ؟ برام بگو ...

والسلام

پدرخوانده

سلام سلام

سلام .خب ما از ایران روزی توی پرشین برگشتیم سر خونه اصلی خودمون
مطالب توی پرشین میمونن میخواستم لینک مطالب رو بدم ولی فکر نکنم احتیاجی باشه
هریک از بچه ها بخواد یه مروری کنه میتونه بره اونجا

سخت بود واقعا ادم توی خونه خودش یه طور دیگست
حقیقتشرو بخوای از پرشین بدم میاد البته اینم بگم که الحق اگر نبود من دیوونه میشدم
ولی خب خودتون مشکلات توی پرشین میدونید که الان میخوای قالب رو تغییر بدی دوروز دیگه بهت جواب میده یه یاداشت میفرستی فردا میاد توی صفحه اصلی

خب بگذریم اینم بگم منم چت مستر شدم توی چت روزی
ولی خدایش اوایل خیلی دلم میخواست چت مستر بشم ولی حالا اون حس رو دیگه ندارم بدمم نمیاد ها
ولی مثل این میمونه یه بچه دوچرخه پلاستیکی میخواد بزرگ که شد براش بخری خب دیگه فاییده نداره چون دیگه دو چرخه واقعی میخواد وقتی شد ۱۸ سالش دیگه دوچرخه به دردش نمیخوره دیگه موتور هستش که اونو رازی میکنه حالا شده جریانه من
همش توی فکر زدن یه سایت هستی میان بهت میگن بیا چت مستر بشو .............
کاچی بعض هیچی پس خدارا شکر



آبدارچی

سلام

سلام سلام دوباره
ما برگشتیم به خونه اصلی خودمون خدارا شکر با کمک دوستان خونه ما توی بم آباد شد
برای همینم ما برگشتیم


آبدارچی

عشق

سلام 
 دوستان هرکی به سئوال من جواب نده انشالله اینترنت برای یک ماه قطع بشه
 یه سئوال ساده فقط خواهش میکنم جواب بدید

عشق ؟

اینی که من بالا نوشتم خونده میشه عشق  انسانی که اون داشته باشه بهش میگن عاشق به اون کسی که عاشق، بهش عشق میورزه معشوقه میگن درسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

البته فکر کنم قدیمی شده باشه این حرفا شما خودتون تا حالا کسی که عاشق باشه دیدید
اگر دیدید یا ندیدید  میشه عشق   من توضیح بدید منم یاد بگیرم ......


عشق ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


آبدارچی

بسم حق

توی دل یه دشت ٫ یه جاده آسفالته با هزار تا جاده خاکی ؛
توی دل این جاده ٫ یه خط سفیده با هزار تا خط تیره ؛
این خط از نور میاد و به همون نور هم منتهی میشه ؛
از اونجایی که خطه پس دایره نیست و خودش رو هم قطع نمی کنه ؛
سرم داره گیج میره .
یکی توجیه می کنه که این نور همه جا هست اما در ابتدا و انتهای این خط بوضوح دیده میشه ولی مگه میشه نوری باشه و دیده نشه شایدم چشمای من بسته ست ولی هر چقدر تلاش می کنم چشامم از این بازتر نمیشه . یعنی هنوز توی افکار خودم درگیرم ؟ هنوز هم اون خط رو درست ندیدم ؟
نکنه برای دیدن نور هم باید چراغ قوه داشت ؟ لطفا یکی یه شمع بده به من ...  

پدرخوانده

خوب شد خواب بودا

لوطی نزن .. اخخخخخخخخخخخ لوطی جون من
اخیششششششش از خواب پریدم خدایا عجب کابوسی بود
اما چی شد سرو کله من اینجا پیدا شد .. قضیه از اونجا شروع میشه که من از خیلی وقت پیش میخواستم با کمک شپل و یکی دیگه از بچه ها یک وبلاگ راه بندازم که بنا بدلایلی نشد تا چند روز پیش که دوباره هوس کردم یک وبلاگ راه بندازم ولی ازجایی که هیچ تخصصی تو وبلاگ نویسی نداشتم از لوطی کمک خواستم . اونم چون با پدرخوانده از من خواسته بودن اینجا چیزی بنویسم نه گذاشت نه برداشت گفت تف به روت پسر مارو قابل ندونستی ولی حقیقتا صحبت این حرفا نیست همونجوری که گفتم من اصلا تجربه نوشتن تو وبلاگو ندارم الانم که دارم اینجا مینویسم برای رفع کتک خوردن از لوطیه دیدم کم کم داره آنتراکم برای نوشتن تموم میشه گفتم بذار حالا فعلا یک مطلب درحد معرفی بنویسم .
ولی بدون شوخی همینجا از لوطی و پدرخوانده و ابدارچی تشکر میکنم بخاطر لطف و محبتشون و اینکه پسووردو در اختیارم گذاشتن حالا معلوم نیست چی بنویسم ولی اگه مطلب جالبی که فکر کنم بدرد اینجا بخوره پیدا کردم حتما مینویسم
حالا فردا لوطی میاد میگه پسر من به تو گفتم برو مطلب بزن اومدی اینجا داستان تعریف کردیو از وبلاگ خودت گفتی (یک تبلیغ دیگه )
خب فکر میکنم برای بار اول خیلی حرف زدم فعلا خوش باشین همگی


عزیز از مشهد

سلام

سلام دوستان هرکی به سئوال من جواب نده انشالله اینترنت برای یک ماه قطع بشه
 یه سئوال ساده فقط خواهش میکنم جواب بدید


انسان چیه  یا کیه یا چه موجودی   راحتتر بگم یکی بیاد آدم برای من توضیح بده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آبدارچی

بسم حق


- بازم یه روز سخت گذشت و باز فردا یه روز سخت دیگه . ولی خدا عمر بده این احمد آقا رو که در همه حال کمک حال ماست . ولی باز فردا باید بدوییم دنبال زندگی . یادش بخیر بچگی ها ٫ روزگاری که مادر پاهاش رو دراز می کرد ؛ من روی پاهاش دراز می کشیدم و اون نوای لالایی همراه با حرکت پاها : چپ ٫ راست ٫ چپ ٫ راست ٫ ...



- خدایا شکرت تونستم امروز هم خونه رو محیطی آروم قرار بدم برا بچه ها و تونستم امروز هم با خوشحال کردن دل یه پیرزن پیرمرد به پایان برسونم . آخ که این پیرزن و پیرمرد چقدر تو بچگی ها منو تحمل کردن یعنی میشه از پس این حق عظیمی که به گردن من دارن دربیام . وای از اون گهواره چوبی : صدای دلنواز قیژ قیژ با اون حرکت پاندولی : چپ ٫ راست ٫ چپ ٫ راست ٫ ...




- ای داد از این رفقا باز امروزم دیر کردن ٫ وللش در عوض بعدش کلی حال کردیم - سعید رو بگو چطوری انداختیمش توی استخر :‌چپ ٫ راست ٫ چپ ٫ راست ٫ ...




- یه نوزاد ٫ توی گهواره آروم خوابیده و مادر در حالی که خودش بین خواب و بیداریه ٫ اون رو آروم و ناخودآگاه تکان میده : چپ ٫ راست ٫ چپ ٫ راست ٫ ...




- چپ ٫ راست ٫ چپ ٫ راست ٫ ... چقدر تکان دادن منو ٫ حالم داره بد میشه ٫ چرا تموم نمیشه :         آهای !!!         زلزله !!!



- پلکام داغ شده ٫ همه چیز خاک شده ٫ هیچ صدایی نمیاد ...      اما چرا یه صدای ضعیف ٫ ناله « نوزاد » عجله کنین شما رو به خدا ...



تو اون لحظه که همه در خواب شیرین بودن هیچ کدوم خواب یه همچین بازی رو از سرنوشت نمی دیدن ... اما « وه از این نرگس جادو که چه بازی انگیخت »
حداقل اشک بریزیم برای اون رویاهای شیرین و یادمون باشه که امروزشون با چند تا پتو شاید رفع بشه اما فرداشون چی ؟ اون نوزاد که زنده مونده رو کی میخواد برش گردونه توی جامعه ؟
خدایا ...
دیگه اشکام ریخت ...

پدرخوانده

منت از انگشت خویش

 خارد ار پشت مرا انگشت من

           خم شود از بار منت پشت من


همتی کو؟ تا نخارم پشت خویش

           و ار هم از منت انگشت خویش


صفص اصفهانی

آبدارچی

دلم می خواد گریه کنم

واسه بغض های نترکیده تو حنجره ام

واسه پر پر شدن معصومانه گل سرخ

واسه محکومیت قناری تو قفس

دلم می خواد گریه کنم

واسه نشکفتن نرگس

واسه فریاد های بی صدا

واسه بی زبونی سوسن

دلم می خواد گریه کنم

واسه تشنگی کویر

واسه نباریدن ابر سیاه

واسه داغ دل لاله

گلتاج بانو