سلام
دیشب ساعت یک و نیم بود که من و مادرم از بیمارستان برگشتیم حالش زیاد خوب نبود من هم خیلی خسته بودم بعد از اینکه مادر رو خوابوندم روی صندلی ولو شدم توی گیجی بودم که صدای تلفن بلند شد گوشی رو برداشتم یکی از دوستای قدیمی بود از صدای نفسهاش فهمیدم که داره گریه می کنه
بی مقدمه ازم پرسید بهاش چقدره ؟
- بهای هفت سال زندگی کردن ؟
- بهای هفت سال عاشق بودن ؟
- بهای هفت سال دیدن و دم نزدن ؟
- بهای هفت سال از خودت گذشتن بخاطر دیگری؟
- بهای هفت سال دعا کردن و خون دل خوردن ؟
- بهای هفت سال از دل و جان عاشق بودن ؟
- بهای هفت سال تباه شدن سالهای عمر و جوانی ؟
- بهای سوسوی چشمی نورچشمی که همه جا دنبالش بود ؟
- بهای سوختن ؟
- بهای گذشتن ؟
- بهای پایمال شدن ؟
- بهای خراب کردن و رفتن؟
- بهای حرفی که (( حالا هم چیزی نشده عیسی به دینش موسی به دینش سعی می کنم تا اونجا که بتونم در حقت برادری کنم ))!!!!
- بهای شکستن؟
نمی دونستم چی میگه چرا میگه ؟
ساکت بودم این اواخر از حال و روزش خبر نداشتم به یکباره فریاد زد بگو افسون بگو بهاشون چقدره یک میلیون دو میلیون گفتم نه بهای اینها رو نمیشه پرداخت؟
گفتم نه اون بیشتر از اینا بهت بدهکاره خیلی بیشتر .......
گفت جبران میشه با پول ؟
گفتم نه.......
گفت آره بخصوص بهای صدای شکستن دلی که هنوز طنینش توی گوشمه صدای شکستن غروری که دیگه درست بشو نیست .....
گفت افسون بدهکاره به من خیلی بدهکاره
و بعدشم صدای بوق تلفن
هنوز صداش توی گوشم بود که یبار دیگه تلفن زنگ خورد خودش بود گفت افسون من گذشتم من از طلبم گذشتم .....
من گذشتم ایشاا....... خدا هم ازش بگذره
الهی سینه ای دردآشنا ده غم از هر که بستانی به ما ده
فقط حق را جمیل یافتم
سلام دوستان
امید وارم همگی خوب خرم باشید
نمیدونم چرا هرکاری میکنم نمیتونم چیز های که تو فکرم توی وب بنویسم شاید چون خیلی زیادن با هم قاط زدن
این چند وقتی که وبلاگ رو بسته بودیم یعنی اینکه چی زی نمینوشتیم یه طورای تنبلم کرده یا بهتر بگم نمیتونم افکارم اگر فکری داشته باشم با هم جمعشون کنم
خیلی دلم میخواست در مورد تپه های باستانی شوش بنویسم ولی هرکاری میکنم نمیتونم
فقط یه اشاره میتونم بکنم که این تپه دیگه وجود نداره گردن اونی که گفته یکی از آشنا ها چند وقت پیش امد پیشم گفت خبر داری از شوش گفتم نه گفت شهرداری یه قسمت از زمین شوش داده به دانشگاه تپه رو هم بهش نشون داده گفته تا پای این تپه رو میتونی هرکاری دلت میخواد بکنی اونا هم لودر میندازن یا علی مدد جالبه تا پای تپه رو لودر میندازن بعدش میگه ما تا اینجارو که صاف کردیم این تپه چی بزارید اینم ترتیبشو بدیم
خلاصه دیگه تپه باستانی شوش وجود نداره به همین راحتی فقط میراث فرهنگی میزنه تو سر خودش که ای داد بی داد میدونید این تپه شهر گمشده هست چند هزار سال قدمت داره .........
خیلی مسخرس چند وقته پیشم بیل میکانیکی داشته توی خوزستان مابینه اهواز شوش داشته کار میکرده زده یه شهر باستانی زیر خاک رو داغون میکنه
واقعا یعنی اگر فرنسوی ها آلمان ها نباشن ما نمیتونیم این جور مکانها رو پیدا یا نگه داری کنیم
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جای روژین خالی یه کم اطلاعات بگیریم ازش چون خودمم دقیق نمیدونم چه اتفاقی افتاده
آبروی هرچی همکار روژین بود بردم
البته یه گزارش توی نت خوندم که نوشته بود کشاورزان این بلا رو سر اون تپه اوردن در هر صورت اون تپه باستانی که بر میگشت به قبل از میلاد مسیح دیگه وجود نداره
آبدارچی باستان شناس نما
بز به میش میگوید:دیدم دیدم
بزها که همیشه با دم پیچیده و عورت عریان پیشا پیش گله می روند؛ یک بار چون رمه به جوئی رسید پا پس کشیدن تا نخست گوسفندان از آب برجهند.
میش ها که از فراز جوی جستند دنبه هاشان به حرکت در آمد و لحظه ئی کوتاه شرم شان آشکار شد .
بزها به پایکوبی برخاستند هوارکشیدن و رسوائی کنان که :
: دیدیم دیدیم
میش ها گفتند : زهی انصاف که ما عمری است آن شما را می بینیم و دم نمیزنیم ....
آبدارچی
فقط حق را جمیل یافتم
تاریخچه دانشگاه جندی شاپور و نقش آن در تاریخ پزشکی ایران و جهان
در شمال غربی خوزستان در دوره ساسانی، شهر بزرگ و آبادی با کشتزارهای زیبای نیشکر، جویهای روان و باغهای خرم، قرار داشت که گذشته از زیبائی، یکی از بزرگترین مراکز علمی و فرهنگی زمان خود به شمار میرفت، نام این شهر جندیشاپور بود که به واسطه دانشکده پزشکی و بیمارستان معروفش، در جهان آنروز آوازهای به سزا کسب کرده و از هر سو دانشمندان و دانشپژوهان را بسوی خود فرا میخواند.
بنیانگذار جندیشاپور
بنیان این شهر را شاپور اول فرزند اردشیر بنا نهاد. جندیشاپور را آنگونه که مورخین نوشتهاند یکی از نواحی هفتگانه خوزستان میدانستند که از ابتدا (اهواز) مرکز آن استان به شمار میرفته است، و در دوره شاپور دوم، جندیشاپور پایتخت دولت ساسانی و مرکز ولایت خوزستان گردید.
چگونگی گزینش نام جندیشاپور
وقتی شاپور در جنگ با والرین قیصر دوم، پیروز گشت و بر انطاکیه (یکی از شهرهای ترکیه فعلی) دست یافت، آن آنرا (وه اندیو شاپور) نامید یعنی (به از انطاکیه، شاپور) و به عبارت روانتر (شهر شاپور بهتر از انطاکیه) میباشد و بعدها به گویشهای جندیشاپور یا گندیشاپور ادا گردید.
شکوفائی جندیشاپور
بیشک بهترین دورهای که جندیشاپور بخود دیده عصر نهضت فرهنگی ایران، یعنی دوره انوشیروان است. آنگونه که برخی از مورخین نوشتهاند، خسرو انوشیروان علاقه فراوانی به علم و دانش از خود نشان میداد و همین انگیزه اصلی وی در گردآوری دانشمندان و پزشکان شایسته آنزمان بوده است. در زمان او دانشگاه جندیشاپور به پیشرفتهای شایانی نائل آمد و هم به دستور او بود که برزویه طبیب با جمعی از پزشکان ایرانی جهت دستیابی به کتابهای طب هندی به هندوستان سفر کردند. بدون شک این سفر که با دانشگاه جندیشاپور بستگی داشته، برای این مرکز علمی و دانش آموختگان آن آغاز رویدادهای با ارزشی بوده است.
در برخی از کتب تاریخی، از مجالس امتحانی سخن رفته است که بویژه در دوره خسرو برای آزمایش پزشکان و صدور اجازه نامه طبابت برپا میشده، در تاریخالحکماء شرح یکی از این نشستها را ذکر کردهاند که از آن بعنوان اولین کنگره پزشکی جندیشاپور میتوان نام برد.
بیمارستان جندیشاپور و رسالت آن
به دستور انوشیروان، در جوار دانشکده پزشکی، ضرورتاً بیمارستانی نیز تأسیس گردید. جرجی زیدان (نویسنده مسیحی عرب) در این مورد مینویسد: خسرو انوشیروان در جندیشاپور برای معالجه بیماران و آموزش پزشکی، بیمارستان جندیشاپور را دایر نمود و از هندوستان و یونان پزشکانی استخدام کرد تا در آنجا طب هندی و طب یونانی (بقراطی) تدریس کنند، درنتیجه ایرانیان دارای دو رشته پزشکی شدند و بیمارستان جندیشاپور شهرت بینظیری در دنیای آنروز پیدا کرد. جرجی زیدان تحت عنوان (بیمارستانهای اسلام) مینویسد: بیمارستان کلمهای فارسی است و به معنای محل بیماران میباشد. در دوره تمدن اسلامی، بیمارستان مشتمل بر مدارس طب هم بوده و همانجا درس طب میخواندند و عملاً از بیماران معاینه و شناسائی مینمودند. عربها ایجاد بیمارستان را از ایرانیان آموختند و همانند بیمارستان جندیشاپور که بزرگترین بیمارستان پیش از اسلام بود، بیمارستانهائی در نقاط مختلف ممالک اسلامی دائر کردند.
تأثیر و نفوذ جندیشاپور در جهان اسلام
علیرغم رکودی که در دوره حکومت عباسی گریبانگیر جندیشاپور گردید و آثار ظاهری آن از میان رفت لیکن نفوذ معنوی جندیشاپور در تمام دورههای اسلامی بخوبی مشهود است زیرا دانشکده پزشکی و بیمارستان آن به منزله پایه و اساسی گردید که مؤسسات مشابه اسلامی بر آن قرار گرفت. در فرهنگ اسلام نیز آثار دانشمندانی که در آنجا پرورش یافته بودند. در بنیان نهادن پایههای علمی اسلام سعی و کوشش فراوان نمودهاند.
والا خودمم که بچه اهوازم نمیدوستم همچین دانشگاهی این دانشگاه شهید چمران ولی خب چند وقتی میخوان اسم دانشگاه برگردونن به همون اسم اصلی خودش
آبدارچی
فقط حق را جمیل یافتم
این ترانه از سندی میشناسینش حد اقل اسمشو شنیدید ترانش همیشه برام جالب بوده کلا سبکش خیلیباحاله خودتون بخونید
فقط اینو بدونید اینو یه بچه اهوازی یا بهتر بگم خوزستانی گفته یه شهری توی ایران به نام مسجد سلیمان با اهواز یک ساعت خورده ای فاصله داره اولین چاه نفت رو انگلیسی ها توی این شهر زدن دوریه دارسین فکر میکنم باشه یه چیزه باحالی که هست خیلی ها وقتی میخوان مثال بزنن که این قدیمی به درد نمیخوره میگن این که مال دوره دارسینه
وقتی میرید توی این شهر فقط بوی گازه که به مشامتون میخوره نفتم که داره سنگم داره سنگهای پی ساختمون
اطراف این شهر مردم با فقر بسیاردارن زندگی میکنن فقر نه اینکه ژول ندارن حتی سواره ماشین بشن نه فقره این که دمپای ندارن نون ندارن بخورن دو سال پیش تلویزیون یه تیکه ای از این که حتی نمیشه گفت روستارو نشون داد که چند نفر داشتند مثل انسانهای اولیه زندگی میکردند
نمیاینده مردم اونجا گفت این که خوبه به مجریه تلویزیون گفت این که خوبه جای رفتید که راه برای ماشین بود جاهای هست که حتی نمیشه با ماشین برید اونجا که مردم از این بدتر هستند
حالا این ترانه پایینو بخونید
یادم میاد آد آد آد آد آد
خا بیده بود به روی تخت با صورتی زرد به سقف اتاق نگاه میکرد
دستاش جون نداشت حرکت کنه می دونستم به بچه هاش فکر میکنه
آه چقدر به داروخانه ها رفتیم جواب نداریم شنیدیم
میگن فقط تو بازار سیاه داروهای خارجیا
میگن شهرمون پول نداره واسه همشهریاش دارو بیاره
تو مدرسه بهمون گفتن شهرمون نفت داره گاز داره سنگ داره
آه پس اینهمه ثروت کجاست توی صندوقچه های کیاست
چند نفر باید ازبیدارویی بمیرن تا دزدارو بگیرن
یادم میاد یادم میاد پدره دستش خالی بود
وقتی اون رفت برمزارش گل گذاشتم مادر
یادم میاد یادم میاد پدر اصلیم ماهی مرد روی عکسش گریه کردم مادر
فضای سرد راهروی بیمارستان یا بهتر گورستان
تا چشم دکتر به مریض افتاد گفت اول پول میخواد
خودمون باید آمپول کزاز بخریم باید به دلار پول بدیم
باید از خارج برات دارو بفرستن خیرات بفرستن
میگن افراد خییر به مردم کمک کنن
تا کی دکترا باید از خارج دارو صدقه کنن تا کی
پس شما چکاره اید پول شهرمون کجا میره کدوم حساب بانکی میره
به ارواح خاک اون مرحوم خدا ازتون نمیگذره
یادم میاد یادم میاد پدره دستش خالی بود
وقتی اون رفت برمزارش گل گذاشتم مادر
یادم میاد یادم میاد پدر از بیماری مرد
روی عکسش نازنینش گریه کردم مادر
یادم میاد یادم میاد پدره دستش خالی بود
وقتی اون رفت برمزارش گل گذاشتم مادر
یادم میاد