فقط حق را جمیل یافتم




سلامممممممممممممممممم  

امیدوارم همیه بچه ها خوب خوش سلامت سر حال از این جور چیزا باشن

امروز تولد وبلاگ دیگه نمیخوام بگم تولد وبلاگمون یا یه چیزی شبیه به این میخوام از نو شروع کنم  تولد این وبلاگه

حالا این وبلاگ مال کیه خدا داند ولی یه قولی داده بودم به بعضی هنوز قولم یادم نرفته برای سایت تو فکرش هستم حسابی

فقط بودجه ماکو  (( افسون میدونه معنی ماکو یعنی چی ))



 نمیدونم چی بگم ولی اگر اون کارای که توی فکرم بود میخواستیم با بچه ها انجام بدیم الان باید میگفتم تولد وبلاگمون مبارک بچه هااااااااااااااااااااااا



ولی فرقی نمیکنه این وبلاگ من نیست اینم قول میدم این وبلاگ سایت بشه 
شاید فکر کنید این قولم مثل بقیه قولهای من هستش میزنم زیرش شاید دیر بشه ولی زده میشه



به امید اون روز


بچه ها این وبلاگ مال همست چراشو نمیدونم  ولی به خدا حس مالکیت نسبت به این وبلاگ ندارم  پس کمک کنید



از امروزم شروع میکنم قالبشو درست کردن 


از نو میسازم خانه ای که آتش گرفت

دوباره میسازمت وطن
اگر چه با خشته جان خویش

ستون به سقف تو میزنم
اگر چه با استخوان خویش


فدای همیه شما  تکتک دوست پسرا دوست دختراتون

آبدارچی خوشحال (سردار سازندگی )




و من نفهمیدم که چرا همیشه دروغهای تو رو باور می کردم .... 



                                         به فرهاد گفتن که بیستون رو بکنه
                                            به من هم گفتن که دل بکنم 
                                                کدوم یکی سخت تره ؟




ای تی سی

خب مثل اینکه هنوز اینجا نوشته های من از یاد دوستان نرفته

پس مینویسم


فقط حق را جمیل یافتم

سلامی چند باره

چند روز پیش داشتم کانال های ماهواره رو نگاه میکردم

یه شبکه به نام

ITC

واقعا ما ها ایرانی ها بدبخت ترین کشور دنیا هستیم

چراشو میخواهی بدونی یه همچین شبکه ای چرا باید توی تلتان نتونه اون پولی که مورد نیازشه جمع کنه تا بتونه به جوانان یا هر کسی دیگه  ای تی یاد بده  چرا ما انقدر بدبختیم که بهترین شبکه رو فکر میکنیم  pmc هست  بعد برای تلتان  حمید شب خیز  اونطوری کمک میکنن یا امید ایران که تلتانش با ای تی سی یکی بود اونطوری ولی ای تی سی نتونه ۳۰ هزار دلار توی دوروز جمع کنه


الو ای تی سی  آقای مترجمی من بیس یک دلار کمک میکنم به خاطر اینکه گفته بود  بیشتر از بیست دلار زنگ بزنن

واقعا زشته نباید سرمایه داران ایرانی خارج از ایران یا داخل ایران به کمک این شبکه بیان و چنان کمک کنن که احتیاجی به تلتان نباشه

من نمیخوام به اون دوستی که زنگ زده بگم چرا انقدر کم

کسای که این شبکه رو نگاه میکردن کسای بودن که نمیتونستند برن خدا تومن بدن کلاس حقشون میدادن


نمیدونم چی بگم  ولی خیلی دلم میخواست بتونم کمک کنم

خیلی دلم میخواست انقدر کمک میکردم که احتیاجی به تلتان نباشه

خدایا چرا ایران به این ........  باید اینطوری بشه

چرا یک نفر بیاد برای ماها توی آمریکا یه شبکه راه اندازی کنه که کامپیوتر یاد بگیریم ولی کسی نباشه کمکش کنه

بعد اخه من نمیدونم  بقیه شبکه ها چی داشتند که ای تی سی نداشت

خجالت داره

 خدایا به امید تو

خدایا تا خودمون قدم برنداری کاری انجام نمیشه ولی کمک کن کمک کن که این شبکه یه باره دیگه راه بیفته

کمک کن مردم ایران یک باره دیگه به خودشون بیان بدونن ماها از نظر ......

هیچی خدا ولش کن ماها باید تو سری بخوریم ماها باید بدونیم  که هیچی نیستیم
ماها هنوز باید گول این اون بخوریم

ولی
آقای حمید شبخیز 
 آقای امیر قاسمی
آقای رفیعی
بقیروهم که من نمیشناسم
مدیران و مسئولان اون بیست شبکه ایرانی  فارسی زبانه خجالت داره


به امید اون روزی که آقای مترجمی بتونه یک باره دیگه با کمک مردم ایران زمین شبکه آی تی سی رو راه اندازی کنه


آبدارچی

سلامی چند باره

فقط حق را چی یافتم .....؟؟؟؟؟؟؟؟




سلام به همیه دوستان دشمنان رفقا نارفیقون همه و همه

نمیدونم چی شد شاید به خاطر اینکه نمیخوام این مهر بانو به نوزده هم برسه شروع کردم  شمارشه معکوس رو میگم

خب امروز با یه نفر که اختلاف داشتم میشه گفت آشتی کرد 

البته کسی به خودش نگیره چون اصلا از بچه های چت نیست

 خب دیگه چی باید بگم

شاید مثل قبلا امدم و اینجارو آپ کردم شایدم رفت برای شش هفت ماه دیگه


ولی الان چی باید بگم نمیدونم  فقط اینو بگم دیروز ۹ همین سال وفات استاد علی حاتمی بود

از همیه دوستانم تشکر میکنم که امدن اینجا و نظر دادن

تولد خان کوچولوی مام  ۴  دیما هستش که این دم بریده میره توی چهار سال

عکسشم برای تولدش میزنم توی نت

دیگه چی بگم

همین برای امروز بسه تا بیفتم روی غلطک برام دعا کنید

راستی یه چیزی من تو عمرم اگر کسی بلای سرم بیاره تا بلای سرش نیارم ول کن معامله نیستم ولی خب یه شعار قدیمی  مزه ای که توی بخشش هست توی انتقام نیست


نه ببخش نه تو فکر انتقام باش واگذار کن درستم واگذار کن  اگرم میخواهی انتقام بگیری تا آخرش برو بدون شک

 یا رومی رومی یا زنگی زنگی



تا درودی دیگر بدرود


آبدارچی


اینروزها دنبال قشنگترین حس می گشتم حس خوشبختی 
هرجا رفتم پیدایش نکردم حس غریبی مثل نفس مثل دم و بازدم با منه ولی باز ازش خیلی دور بودم..
 من آخرای هر هرفته رو خونه نیستم شهرستانم برای دانشگاه جمعه ها هم ساعت ۵ صبح از خواب بیدار میشم و می یام ترمینال تا زودتر برسم خونه . هفته قبل رو که داشتم بر می گشتم هوا به یکباره سرد شده بود خیلی سرد هر طوری بود توی اتوبوس طاقت آوردم و رسیدم پیچیدم تو کوچه و مستقیم رفتم تا آخر کوچه خواستم کلید بندازم  دیدم در بازه و جلوی در حیاط آب و جارو شده بود رفتم تو دیدم مادرم کنار باغچه نشسته و داره یکی یکی گلها رو تو باغچه میکاره .....
 بوی آب بوی خاک بوی هوای بارونی و بوی مادرم
یواش یواش جلو رفتم و از پشت سر چشمهاشو گرفتم گفت : مامان تویی منتظرت بودم ....

پیداش کردم قشنگترین حس رو
به خودم گفتم خوشبختی حس قشنگی که الان افسون داره ...


سلام

وقتی خدا داشت منو از بهشت می انداخت بیرون چرا یادش نیفتاد عقل منو سرجاش نذاشته ؟



یکی نیست به خدا بگه به خودش قسم من نبودم که سیب رو خوردم ؟



چرا یه نقاش خوب پیدا نمی شه که دنیا رو یه رنگ دیگه بزنه ؟ چرا همه چی سیاه شاید شاید من نمی بینم جایی رو .......



من هنوز پائیز رو احساس نکردم چون هنوز بارون نزده اگر بارون بزنه دوست دارم برم تو خیابون تنها قدم بزنم ...
پائیز پارسال اولین بارون با دوست عزیزی بودم که اون حرف می زد و من تو عالم هپروت بودم . دوست داشتم تنها باشم ولی امسال که دوست ندارم تنها باشم اون نیست و من تنهاتر از همیشه ام ...



کسی می تونه به من بگه صدای سوختن چوب چطوریه ؟
یا صدای خوردن چیپس تو سکوت سالن سینما ؟



می خوام به تنهایی یه جنگل باشم ...
بقال سرکوچه ما با دو فرزندش و زنش ماه بانو همه با هم فامیل رادی را می سازند و تو به تنهایی می خواهی جنگل باشی ؟



چند وقتیه چیزی خوشحالم نمی کنه نه حرف زدن با شما...
 نه خوردن چای لیمو ...
نه توی خیابون بستنی خوردن ...
و نه با محمدامین سوار اژدهای پارک شدن و جیغ زدن ....

پ.ن
دارم دنبال قشنگترین حس می گردم حس خوشبختی

نخونین به درد نمی خوره

اینروزا عادت همه رفتن و دل شکستنه
جرم تموم عاشقا پای کسی نشستنه

اینروزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

اینروزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
 ساده ترین بهونشون ازهم خبر نداشتنه

اینروزا سهم عاشقا حسرت و بی وفاییه
جرم تمومشون فقط لذت آشناییه

اینروزا کار آدما دلای پاک و بردنه
بعدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه

این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه
چشمای خسته تا ابد به درب بسته می مونه

اینروزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه

جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه

اینروزا اشکامون فقط چاره بی قراریه
تنها پناه آدماعکسای یادگاریه


  بذار یواش  شروع کنم ، سلام  گلم ، هم نفسم

 آرزوهام  راضی شدن ،  دیگه  بهت  نمی رسم

  گفتم  چیا گفتی  بهم ،  گفتی که آینده  داری

دنیا همش  عاشقی  نیست ،  گریه داری ،  خنده داری

  گفتم  که گفتی  من باشم به  لحظه هات  نمی رسی

 به قول دل شاید دلت گرو باشه  پیش کسی

  خلاصه گفتم  که چشات  قصد  رسیدن  نداره

 رؤیاها  کاله  و دسات  خیال  چیدن نداره

 گفتم  که گفتی  زندگی ت  غصه داره ،  سفر داره

 هم  واسه من هم واسه تو  با هم بودن  خطر داره

 گفتم  تو گفتی  رؤیاها  مال شبای  شاعراس

  شهامتو  کسی داره  که شاعر  مسافراس

  مسافرا  اون آدمان که با حقیقت می مونن

 تلخیاشو خوب می چشن ،  غصه هاشو خوب می دونن

 گفتم  فقط می خوای واست  یه حس  محترم باشم

 عاشقیمو  قایم کنم ،  تو  طالع  تو کم  باشم

 گفتم  که گفتی  ما دو تا بهدرد هم نمی خوریم

 ولی  یه جا  مثل همیم  ،  هر دومون  از قصه  پریم

  گفتیم  تو گفتی  می تونیم  یادی کنیم  از همدیگه

 اما کسی  به اون یکی  لیلی  و مجنون نمی گه

  گفتم  تو  گفتی  سهممون از زندگی  جدا جداس

 حرف تو رو چشم منه ،  اما اینام  دست خداس

  هر چی  که تو گفته بودی ، گفتم  به دل بی کم  و بیش

  حال خودم  ؟  نه  راه پس  مونده  برام نه راه پیش

 این حرفای خودت  بوده ،  از من دیوونه تر دیدی ؟

اصلا  نگفتم  اینا رو  خودت دیدی  یا شنیدی

  دلم  که حرفاتو  شنید ،  اول  که باورش  نشد

  ولینه ،  بهتره  بگم ،  نفهمیدش ، سرش  نشد

  یه جوری  مات و غمزده ،  فقط  به دورا  خیره شد

  زنگ  ازرخش  نه ،  نپرید ،  شکست و مرد و تیره شد

  بلور  رویا هام  ولی چکید ،  مث  خواب تگرگ

  آرزوهام  از هم پاشید ،  رسید ته کوچه ی مرگ

  راستش  ازم چیزی  نموند ،  به جز همین  جسم  ظریف

 خوب می دونی  چی می کشه  غریب تو  خونه ی حریف

نگی چرا نوشته هام  لطیف  و عاشقونه نیست

 رؤیا و آرزوم که هیچ ،  حتی  دل دیوونه نیست

  زیبا باید  تنهایی  من این  نامه روسیا کنم

  رسم  گذشتهها  می گه باید  به تو نگا کنم

 حرفاتو  گفتم  به خودت ،  ببینی  راستی  تو زدی

  اصلا  توی  ذات  تو هست  ، یه همچی  چیزی  بلدی ؟

 اگر تو بیداری  بودی  ،  بشین  میادش  خبرم

  اگر نگفتی  بنویس ، من می خوام  از خواب بپرم

  دوست  دارم  چه توی  خواب ، چه توی  مرگ و بیداری

 فدای یک تار موهات ،  که  تو  من و دوس نداری

  مواظب  آدما باش ،  زندگی گرگه  زیبا جون

  خدای رویای  منم ،   هنوز  بزرگه  زیبا جون


 پانوشت :  
از شعرای مریم حیدرزاده 
 می دونم خیلی زیاد شد ولی حوصله نداشتین نخونین عیب نداره

علی مولا



به فرقش کی اثر

میکرد شمشیر


گمانم ابن ملجم هم

یا علی گفت

خاطره

فقط حق را جمیل یافتم


امروز برای یه کاری با یکی از رفقا مجبور شدیدم بریم یکی از شهر های اطراف اهواز بعد از اونجا پاسمون دادن به دور تر خب کاری به این چیزا نداریم


توی اون شهر که رسیدیدم خبری از روزه ماه مبارک رمضون نبود
دوستم با من شرط بندی کرد که اگر دوتا مسجد توی اون شهر ژیدا کردیم  این کار رو برات میکنم خلاصه ما هرچی تو شهر گشتیم چشم چشم کردیم یه مسجد ژیدا کردیم اونم درش بسته بود قابل توجه بچه ها اون موقع اذون ظهر بود .

جالب بود از قدیم معرف بوده اون شهر اصلا  دین ایمون ندارن

بعد که از شهر داشتیم خارج میشدیم  یه تابلو دیدم که خبر از این میداد که ما داریم از اون شهر خارج میشیم نگاه به تابلو کردم چشمم چهارتا شد یه چیزی یادم امد با داد به دوستم گفتم فلانی این شهر اصلا همش مسجده اسمشم روشه مسجد سلیمان ........


برام جالب بود توی مسجد سلمان مسجد پیدا نمیکنی توی خیابون اصلیاش تو کوچه پس کوچشم رفتیم خبری نبود بعد یه چند جای که کار داشتیم به هرکی میگفتیم شما روزه هستید میگفت نه جالب تر از همه یه منطقه ای رفتیم به نام ((اندیکا)) یه پسره ۱۶ ساله ای بود امده بود ثبت احوال شناسنامشو عکس دار کنه بهش گفتم کار میکنی گفت نه گفتم درس میخونی گفت نه گفتم میخواهی بری خدمت گفت نه گفتم پس چرا میخواهی شناسنامتو عکس دار کنی یه دفعه خودم یادم امد بهش گفتم میخواهی زن بگیری گفت اره جالب بود بهش گفتم روزه هسی گفت چی فهمیدم اصلا نمیدونه روزه چیه

سفر جالبی بود جاتون خالی کلی کیف کردیم امید وارم روزی شما بشه یه سری به این شهر بزنید برید اندیکا رو هم ببینید این آدما کجا دارن زندگی میکنن یه جای که اصلا فکرشم نمیشه کرد اینجا ها آدم باشه


آبدارچی مارکوپلو

فاش میگویم واز گفته خود دلشاد

فقط حق را جمیل یافتم



سلام

خب در مورد اون فیلم مثل اینکه اصلا کسی خوشش نمیاد حرف بزنم  پس بی خیال ولی نگاهش کنید از نظر کارگردانی که خیلی بده انقدر اشتباهات داره که خواستم بشمارم از دستم در رفت ولی موضوع خوبی داره بدک نیست البته اونم  زیاد چنگی به دل نمیزنه



ولی امروز یه سر وب یکی از بچه ها زدم دعاهای خوبی داخلش بود خوبه دعا کردن خیلی دوست دارم یه طوری حرف زدن با خدارو دوست دارم بهم آرامش میده


این روزا بد طور به خدا احتیاج دارم  البته ما همه محتاجیم به خدا منم  مثل همه هرکسی یه نیازی داره

امسال با اینکه تو رژیم غذای هستم شب به شب فقط شام میخورم ولی نمیدونم چرا روزه نمیگیرم البته میدونم ولی خب دلیلی نداره برای کسی بگم

خدا هرچی به حق بوده دسته خودت گرفتی مرگ حقه اما نه به دسته خود انسان

خدایا به خدای خودت خسته شدم خسته مارو بفرست همونجای که بیرونمون کردی

البته یه شعر هست به زبان شوشتری گفته شده جالبته فکر کنم موضوعشو یه بار گفتم ولی خب چیزای قدیمی یه بار دیگه داره مد میشه

شاعر میگه خدایا حضرت آدم رو برای دو دونه گندم از بهشت بیرون کردی بعد ما هی داریم گندمارو آرد میکنیم نون درست میکنیم میخورم میخواهیم بریم جای اون حضرت رو بگیریم مگر میشه 

 

پدرم روضه رضوان بدوگندم بفروخت******** ناخلف باشم اگر به جوی نفروشم (من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم )


من یکی از این بیت خوشم میاد یکی از
من ملک بودم وفروس برین جایم بود ****** آدم آورد در این دیر خراب آبادم 

این دوتا بیت از دیوان حافظ یه طوری آرومم میکنه نمیدونم چرا احساس میکنم بی مسئولیت میشم این برام یه کم آرومی میاره 


آبدارچی